ENGEEQ

کاش این مطلب رو واسه نوروز قرار میدادید،اما مرسی .... به هرحال هنوزم دیر نشده...سفر بعدی

خوبه سجاد استاد نشه...

لابد دلش خیلی پر بوده طفلک... اما خداوکیلی دیگه کی جرات داره ماشینشو اونجا پارک کنه....من که فرغون هم اونجا پارک نمیکنم...

من با پانته آ موافقم

ایشالا

مگه من بدم؟؟؟!!!!!!!

من حال کل کل ندارم... همگی خوش و باکلاس باشید...

من که تا تهشو خوندم....خیلی جالب بود،هرچند بقول دوستان کپی!!!
ارزششو داشت که اینجا باشه و خونده بشه...

قشنگه اما به نظر من یه مقدار بی روحه...رنگاش افسرده ست....البته این نظر شخصی منه...
موفق باشید
ایشالا روز به روز بهتر شه

من همشو انجام دادم... الان با کلاسم؟
(اوخ اوخ،اما داغون شدما....این پیانوی بابام چقد سنگینه آخه.... )

wow خیلی جالب بود...درد مشترک من و تو :lotpot: امیدوارم اقلا بتونیم مدرکمونو بگیریمو بعدش امیدوارم بتونیم ازش خرده نانی در بیاریم(که باز هم بعید میبینم...) :!: اما ما امید داریم...مگه نه؟ :wink: امید داریم که واسه ما مهندسا در آینده حداقل تره خورد میکنن.... :P 4سال بخور نون خالی،بعدش یه عمر بخور نون...

والا من تا جایی که یادمه به استاد نمره خوب دادم.... :D تدریسشون خوبه(مخصوصا سخت گیریاشون)اگه چیزی گفتم به شوخی بود....من که از اون همه سخت گیری و کلاس جبرانی نتیجه گرفتم.... دستشون درد نکنه :!: :!: از ما که فعلا گذشت،اما شما برین سر کلاسش زندگی کنید... :D جدا از شوخی سر تنها کلاسی که با شوق و ذوق می...

آدما مهربون زیادن....کاش مام یکیشون باشیم...
عکس قشنگی بود...

منم دوست دارم استاد برنامه نویسی بشم,سخت گیری کنم واسه دانشجوهام,تا ببینم چقدر جیگر آدم حال میاد که استاد اسکندری اوقد سخت گیری میکرد.اما هیچوقت اونقد به خودم فشار نمیارم.هیچوقت هم منت نمیزارم سر دانشجوها.