ENGEEQ

به نام خدا.

برف نو! برف نو! سلام، سلام

بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام

پاکی آوردی ای امید سپید

همه آلودگی‌ست این ایام . . .

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... آقایون،خانوما، این سایت که داره خاموش میشه آسته آسته... شاید سر دوراهی واسته...اینجوری تموم شدنش قبوله؟؟؟ http://engeeq.ir/Forum/images/smilies/icon_biggrin.gif و اما بعدتر... ما همچنان منتظر پاسخ مدیران و اعضا هستیما!!! هم پاسخ انتقادم(تیم فوتبال و اینا). و هم پاس...

از مزایای لپ دلشتن

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... خب.با تشکر از پاسخ زیرکانه مدیر محترم سایت. در جواب خاموشی موقت سایت به امید شروعی قویتر،باید بگم اگه کسی هم بخواد شروعی قوی رو برای سایت به ارمغان بیاره غیر از جمع کنونی خودمون نخواهد بود.پس ایجاد یه وقفه با این بهانه نمیتونه مشکل گشا باشه.راحت بگم...اگه کسی بخواد...

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... داستان زندگی دهه شصت...ببخشید،نمیدونستم داستان کوتاه هست یا نه!ولی جالب بود واسم. دهه شصت یعنی : یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی یعنی صف کیلومتری نون یعنی آتاری و میکرو یعنی برنج کوپنی یعنی فخرفروختن با کتونی میخی یعنی تلویزیون سیاه و سفید یعنی آدامس خروس نشان...

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... بخت بیدار روزی روزگاری نه در زمان‌های دور، در همین حوالی مردی زندگی می‌کرد که همیشه از زندگی خود گله‌مند بود و ادعا می‌کرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی‌یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد ...

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... اولاَ راحت باش امین جون.اگه قرار بود به این راحتیا بخوره تو ذوقم که کلاهم پس....! http://engeeq.ir/Forum/images/smilies/icon_smile.gif دوماَ اگه قرار به بستن سایته،مدیران محترم همینجا اعلام کنن تا رک و پوست کنده باهم حرف بزنیم. منتظر نظر همه مدیرای عزیز سایت هستم.....

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... داشتیم تو سایت می چرخیدیم که نکته ای توجه همایونی ما را به خود جلب کرد.دیدیم فقط چندتا تاپیک فعال وجود داره که تقریباَ اکثر دوستان در مطالب اونا سهیمند. به ناگه نسیم فکری در همایونی ذهنمان وزیدن گرفت.بر آن شدیم تا آن را با شما یاران در میان گذاریم. http://engeeq.ir...

به نام خدا. آواره دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل...

به نام خدا. خدا میدونه شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره خدا می‌بینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو از اون بالا میاد پایین .. خدا می‌گیره دسِت رو خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری خدا نزدیک قلب توست ...

کریم خان زند و مرد درویش درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: این اشاره‌های تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داد...

به نام خدا. دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد! من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی. پشت تبریزی‌ها غفلت پاکی بود که صدایم می‌زد پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف می‌زد؟ سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه‌زاری سر ...

به نام خدا. اول سلام. و اما بعد... ساده اما عاشق از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه‌ی بی‌پایانی را ادامه می‌دادند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش ...

[CENTER] http://up09.persianfun.info/img/91/9/shirkharegan/13910903140725849_PhotoL.jpg [/CENTER][CENTER] http://up09.persianfun.info/img/91/9/shirkharegan/899318_orig.jpg [/CENTER][CENTER] http://up09.persianfun.info/img/91/9/shirkharegan/13910903140727474_PhotoL.jpg [/CENTER][CENTER][img]http://[/...