هدیه تولد
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
هدیه تولد
مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به خانه آمد و دید كه دخترش گران ترین كاغذ زرورق كتابخانه اورا برای آرایش یك جعبه كودكانه هدر داده است . مرد دخترش را به خاطر اینكه كاغذ زرورق گرانبهایش را به هدر داده بود تنبیه كرد و دخترك آن شب را با گریه به بستر رفت وخوابید.
روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و آن جعبه زرورق شده را به سمت او دراز كرده است. مرد تازه متوجه شد كه آن روز، روز تولدش است و دخترش زرورق ها رابرای هدیه تولدش مصرف كرده است. او با شرمندگی دخترش را بوسید و جعبه را از او گرفت و در جعبه را باز كرد. اما با كمال تعجب دید كه جعبه خالی است، مرد بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت كه جعبه خالی هدیه نیست وباید چیزی درون آن قرار داد. اما دخترك با تعجب به پدر خیره شد وبه او گفت كه نزدیك به هزار بوسه در داخل جعبه قرار داده است تا هر وقت غمگین بود یك بوسه از جعبه بیرون آورد و بداند كه دخترش چقدر دوستش دارد!!
روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و آن جعبه زرورق شده را به سمت او دراز كرده است. مرد تازه متوجه شد كه آن روز، روز تولدش است و دخترش زرورق ها رابرای هدیه تولدش مصرف كرده است. او با شرمندگی دخترش را بوسید و جعبه را از او گرفت و در جعبه را باز كرد. اما با كمال تعجب دید كه جعبه خالی است، مرد بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت كه جعبه خالی هدیه نیست وباید چیزی درون آن قرار داد. اما دخترك با تعجب به پدر خیره شد وبه او گفت كه نزدیك به هزار بوسه در داخل جعبه قرار داده است تا هر وقت غمگین بود یك بوسه از جعبه بیرون آورد و بداند كه دخترش چقدر دوستش دارد!!
...Act like a Champion, Be a Champion
ممنون.عالی بود.
با خوندن این مطلب یاد متن زیر افتادم.از داخل ایمیلم پیداش کردم و واستون گذاشتم.یکی از متنایی هست که خیلی تاثیر گذاره حداقل واسه منکه اینطوری بوده....
مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود. ناگهان پسر 4 ساله اش سنگی برداشت و با آن چند خط روی بدنه ماشین کشید. مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که در دستش داشت، این کار را می کرد!
در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را از دست داد.
وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید:
«کی انگشتانم دوباره رشد می کنند؟!»
مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد. او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که از کرده خود بسیار ناراحت و پشیمان بود، جلوی ماشین نشست و به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد.. پسرش نوشته بود:
«دوستت دارم بابایی»
روز بعد آن مرد خودکشی کرد!
عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد و حدودی ندارند. دومی را انتخاب کنید تا یک زندگی زیبا و دوست داشتنی داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که:
وسایل برای استفاده کردن هستند و انسانها برای دوست داشتن. اما مشکل جهان امروز این است که انسانها مورد استفاده واقع می شوند و به وسایل عشق ورزیده می شود.
بیایید همواره این گفته را به یاد داشته باشیم:
وسایل برای استفاده کردن هستند.
انسانها برای دوست داشتن هستند.
با خوندن این مطلب یاد متن زیر افتادم.از داخل ایمیلم پیداش کردم و واستون گذاشتم.یکی از متنایی هست که خیلی تاثیر گذاره حداقل واسه منکه اینطوری بوده....
مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود. ناگهان پسر 4 ساله اش سنگی برداشت و با آن چند خط روی بدنه ماشین کشید. مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که در دستش داشت، این کار را می کرد!
در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را از دست داد.
وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید:
«کی انگشتانم دوباره رشد می کنند؟!»
مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد. او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که از کرده خود بسیار ناراحت و پشیمان بود، جلوی ماشین نشست و به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد.. پسرش نوشته بود:
«دوستت دارم بابایی»
روز بعد آن مرد خودکشی کرد!
عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد و حدودی ندارند. دومی را انتخاب کنید تا یک زندگی زیبا و دوست داشتنی داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که:
وسایل برای استفاده کردن هستند و انسانها برای دوست داشتن. اما مشکل جهان امروز این است که انسانها مورد استفاده واقع می شوند و به وسایل عشق ورزیده می شود.
بیایید همواره این گفته را به یاد داشته باشیم:
وسایل برای استفاده کردن هستند.
انسانها برای دوست داشتن هستند.
تو شاهکار خالقی...
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
میگم یه نفر یه تاپیک درست کنه با عنوان داستان های تاثیر گذار که تو این بخش هم بچه ها ماشالا مثل بقیه موضوعات (غیر علمی) استعدادای نهفته ی زیادی دارن
این جوری همه میتونن این داستان های خوب و آموزنده (البته از نظر من) رو یه جا و منسجم بخونن
این جوری همه میتونن این داستان های خوب و آموزنده (البته از نظر من) رو یه جا و منسجم بخونن

عاشق بهترین ها نباش…
بهترین باش…
تا بهترین ها عاشق تو باشند ...
بهترین باش…
تا بهترین ها عاشق تو باشند ...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 3 مهمان