فرصتي نمانده است
بيا همديگر را بغل کنيم
فردا
يا من تو را مي کشم
يا تو چاقو را در آب خواهي شست
همين چند سطر
دنيا به همين چند سطر رسيده است
به اينکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنيا نيايد بهتر است
اصلاً
اين فيلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوي پوست پشت ويترين
پلنگي شود
که مي دود در دشت هاي دور
آن قدر که عصاها
پياده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمين ...
زمين ...
نه!
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دست هايش را بشويد
در آينه بنگرد
شايد
تصميم ديگري گرفت