پتو دیگه کار ساز نبود.
خونه دانشجویی سرد و نمور بود.
پشه ها هم که ما رو ...
بماند.
با خودم گفتم حق اینجاست که دو برابر کرایه خونه بدی ولی سرما نخوری.
یه نگاه به سیروس کردم، داشت با موبایل چت می کرد.
روح الله خرناس می کشید مثل شیر.
رسولم که چسبیده بود به بخاری .
بخاری هم که ...
به زور خودشو گرم می کرد.
یه نگاه به دیوارای ده سانتیه خونه کردم و گفتم :
آ سد بابا موسوی، فحشت نمی دم، ولی اون دنیا سر پل سراط می زنم پشت لنگت با مغز بری تو جهنم.
خدایی بغضم گرفت .
نشستم به کاغذ خط خطی کردن ...
