نوه ها

ارسال پست
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

نوه ها

پست توسط amin »

نوه ها



در صحرا میوه كم بود . خداوند یكی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر كس تنها می تواند یك میوه در روز بخورد

این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یك میوه می خوردند و به دستوری كه پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده كنند . این فقط باعث می شد كه میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند .. خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت كنند .»

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش كردند ، چرا كه آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد . كم كم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از كجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار كهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها كنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها كسانی كه خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .

اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند

از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها" پائولو کوئلیو
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط Cyrus »

این جور داستان ها تو زندگی واقعیمون زیاد پیش میاد و در اغلب موارد اکثریت ما شبیه شخصیت های داستان عمل می کنیم.
خودم خیلی دوست دارم بعضی از مسائل و سوالاتی که به دلایلی نمیشه مطرح کردشون رو یه جوری از چند نفر بپرسم. بعضی هاش مربوط به بعضی از اعمالمون میشه که شبیه این داستان بدون دونستن دلیلش انجامشون میدیم و بعضی ها هم ...
واسه همین فکر میکردم اگه بشه یه بخشی تو سایت درست کنم که بتونیم حرفایی که گفتنش به طور عادی امکان پذیر نیست رو با یه سری قوانین اونجا بگیم خیلی خوب میشه. که اونم میتونه بدون مشخص بودن هویت انجام بشه.
حالا تا ببینم چی میشه...
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
vahid
مدير بخش مهندسی برق
مدير بخش مهندسی برق
پست: 409
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 31 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: شیروان
تماس:

پست توسط vahid »

کاملا موافقم سیروس جان.
یه اینجور بخشی واسه ما دانشجوها لازمه.


مثلا همین جا من با این جمله که میگه:
_اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند._
مشکل دارم.
به نظرم آنها یه چیزهای دیگه ای رو نفهمیده بودند.

آخه دنیا هرچقدر هم که عوض بشه , خیلی چیزا هستند که ثابت میمونن.
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

پست توسط amin »

Cyrus نوشته شده:این جور داستان ها تو زندگی واقعیمون زیاد پیش میاد و در اغلب موارد اکثریت ما شبیه شخصیت های داستان عمل می کنیم.
خودم خیلی دوست دارم بعضی از مسائل و سوالاتی که به دلایلی نمیشه مطرح کردشون رو یه جوری از چند نفر بپرسم. بعضی هاش مربوط به بعضی از اعمالمون میشه که شبیه این داستان بدون دونستن دلیلش انجامشون میدیم و بعضی ها هم ...
واسه همین فکر میکردم اگه بشه یه بخشی تو سایت درست کنم که بتونیم حرفایی که گفتنش به طور عادی امکان پذیر نیست رو با یه سری قوانین اونجا بگیم خیلی خوب میشه. که اونم میتونه بدون مشخص بودن هویت انجام بشه.
حالا تا ببینم چی میشه...
اگه همچین امکانی تو سایت فراهم بشه خیلی خوبه ولی فکر میکنم هنوز واسه این کارها زود باشه و داد بعضی ها در میاد!!!
بعضی از نظرات و حرف هایی که زده میشه و یا به عنوان جواب گذاشته میشه درسته که به نحوی نظر شخصی اون فرد تلقی میشه و این کاملا طبیعی که نظر و دیدگاه افراد متفاوت باشه اما برای بعضی افراد شنیدن نظر و حرفی مخالف چیزی که اون ها فکر میکنند و عقیده دارند خیلی سخت و غیر قابل تحمله.
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

پست توسط amin »

وحید جان در ثابت بودن بعضی جیزها شکی نیست
بذار یک داستانی رو واست تعریف کنم تا بهتر متوجه بشی هرچند ممکنه تکراری باشه(حداقل واسه آقا سیروس تکراریه چون قبلا واسش تعریف کردم!)
چند نفر محقق روی تعدادی میمون یک سری تحقیقات انجام میدادند
10میمون در یک اتاق نگه داری میکردن و هر روز یک موز از سقف اتاق آویزون میشده هر وقت یک میمون از دیوار بالا میرفته و موز رو میخورده سایر میمونها رو کتک میزدند.
این کار رو حدود یک هفته ادامه دادند و بعد از یک هفته مشاهده کردند که دیگه هیچ میمونی موز رو نمیخوره
بعد از یک هفته تعداد جدیدی میمون به اتاق اضافه کردند ولی دیگه میمون ها رو در صورتی که یک میمون موز رو میخورده نمیزدند اما نتیجه جالب این بوده که هر وقت یکی از میمون های جدید میخواسته بره موز رو بخوره میمون های قدیمی اون میمون رو میزدند و مانع این کارش میشدند(با وجود اینکه دیگه از کتک زدن مسئولین آزمایشگاه خبری نبوده!)
بعد از چند وقت همه ی 10 میمون اولیه رو از اتاق بیرون میبرند ولی هیچ تغییری در رفتار میمونها مشاهده نمیکنند یعنی با وجود اینکه میمون های باقی مونده اصلا کتکی نخورده بودند و میمون هایی رو هم که کتک میخوردن از اتاق بیرون برده بودند باز اگه میمونی به سراغ موز میرفت سایر میمون ها کتکش میزدند و دیگه هیچ میمونی موز آویزون شده رو نمیخورد!!!
اون داستان هم دقیقا داره همین رو میگه :
اگر ما در بعضی رفتارمون بدون فکر و کورکورانه از چند نفر خاص و بدون اینکه بدونیم دلیل کارمون چیه تقلید کنیم فرقی با اون میمون ها نخواهیم داشت!!!
هرچند اون ها حیوونند و ما انسان و صاحب قدرت عقل!!!
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
vahid
مدير بخش مهندسی برق
مدير بخش مهندسی برق
پست: 409
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 31 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: شیروان
تماس:

پست توسط vahid »

به نظر من آنها فقط نخواستن بفهمن که پیامبر جدید چی داره میگه و نخواستن در مورد حرفهای پیامبر جدید یه خورده عقلشون رو به کار بندازن. آخه هیچ دین درستی نیست که با عقل سازگار نباشه.
امین جان چیزایی که میگی و داستان پائولو رو قبول دارم و فقط میگم که به نظر من پائولو در اینجا از این داستان نتیجه گرفته كه دنیا عوض شده و ادم باید همراه با دنیا تغییر كنه که به نظر من این نتیجه ی درستی نیست. از این داستان نتیجه ی دیگه ای میشه گرفت و اون این که میتونیم در رابطه با گفته های همه ی افراد , چه پیامبر قدیم و چه پیامبر جدید بدون هیچ تعصبی فکر کنیم و اون گفته ای رو که درست تره رو قبول کنیم.

دلیل من از این که گفتم با این جمله مشکل دارم اینه که از خیلی ها میشنوم که میگن دستوراتی که 1400 سال پیش برای انسان معین شده الان دیگه به درد نمیخوره و در این دنیای کنونی نمیشه اجراشون کرد و دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنیم. که خوب این درست نیست.
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

پست توسط amin »

vahid نوشته شده:به نظر من آنها فقط نخواستن بفهمن که پیامبر جدید چی داره میگه و نخواستن در مورد حرفهای پیامبر جدید یه خورده عقلشون رو به کار بندازن. آخه هیچ دین درستی نیست که با عقل سازگار نباشه.
امین جان چیزایی که میگی و داستان پائولو رو قبول دارم و فقط میگم که به نظر من پائولو در اینجا از این داستان نتیجه گرفته كه دنیا عوض شده و ادم باید همراه با دنیا تغییر كنه که به نظر من این نتیجه ی درستی نیست. از این داستان نتیجه ی دیگه ای میشه گرفت و اون این که میتونیم در رابطه با گفته های همه ی افراد , چه پیامبر قدیم و چه پیامبر جدید بدون هیچ تعصبی فکر کنیم و اون گفته ای رو که درست تره رو قبول کنیم.

دلیل من از این که گفتم با این جمله مشکل دارم اینه که از خیلی ها میشنوم که میگن دستوراتی که 1400 سال پیش برای انسان معین شده الان دیگه به درد نمیخوره و در این دنیای کنونی نمیشه اجراشون کرد و دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنیم. که خوب این درست نیست.
بله وحید جان!
فرمایش شما هم کاملا درسته.
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان