قدرت اندیشه

ارسال پست
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

قدرت اندیشه

پست توسط Samaneh »

[CENTER][/CENTER][RIGHT]پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی . [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]دوستدار تو پدر [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد : [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBIو افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟ پسرش پاسخ داد : [/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT][/RIGHT][RIGHT]پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم . [/RIGHT][RIGHT] [/RIGHT]
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: قدرت اندیشه

پست توسط Samaneh »

[RIGHT]



اعتقاد :

[/RIGHT]
[RIGHT]اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،این یعنی اعتقاد.

[/RIGHT]
[RIGHT]اعتماد:

[/RIGHT]
[RIGHT]اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد.

[/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT][RIGHT]امید:

[/RIGHT]
[RIGHT]هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،این یعنی امید.


[/RIGHT]
[RIGHT]


[/RIGHT]
[CENTER]با اعتقاد،اعتماد و امید زندگی کنید.[/CENTER]
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان