کشکول ادبی

ارسال پست
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

آوارِ درون



کسی باور نخواهد کرد
اما من، به چم خویش می بینم
که مردی - پیش چشم خلق - بی فریاد، می میرد
نه بیمار است،
نه بر دار است،
نه درقلبش فرو تابیده شمشیری
نه تا پر، در میان سینه اش تیری
کسی را نیست بر این مرگ بی فریاد، تدبیری!


لبش خندان و دستش گرم،
نگاهش شاد
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد
اما من، به چشم خویش می بینم:
به آن تندی، که آتش می دواند شعله در نیزار،
به آن تلخی، که می سوزد تن آیینه در زنگار،
دارد از درون خویش می پوسد!
بسان قلعه ای فرسوده - کز طاق و رواقش خشت می بارد -
فرو می ریزد از هم،
در سکوت مرگ

بی فریاد!
چنین مرگی که دارد یاد؟
کسی آیا نشان از آن تواند داد؟


نمی دانم
که این پیچیده با سرسام این آوار
چه می بیند درین جانهای تنگ و تار
چه میبیند درین دلهای ناهموار
چه میبیند درین شبهای وحشت بار
نمی دانم.
- ببینیدش!
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
نمی بیند کسی اما ملالش را
چو شمعِ تندسوزِ اشک تا گردن، زوالش را!
فرو پژمردن باغ دلاویز خیالش را،
صدای خشک سر بر خاک سودن های بالش را
کسی باور نخواهد کرد!

(فریدون مشیری)
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود ، گر نشود

حرفی نیست

اما

نفسم می گیرد

در هوایی که نفس های تو نیست !


سهراب سپهری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

هیچ وقت

هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد

امشب دلی کشیدم

شبیه نیمه سیبی

که به خاطر لرزش دستانم

در زیر آواری از رنگ ها

ناپدید ماند



حسین پناهی - ستاره ها
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

دلتنگی های آدمی را؛
باد ترانه ای می خواند...
رويائش را؛
آسمان پر ستاره ناديده می گيرد...
و هر دانۀ برفی
به اشكی نريخته می ماند.
سكوت؛
سرشار از سخنان ناگفته است...
از حرکات ناکرده؛
اعتراف به عشقهای نهان
و شگفتی های بر زبان نيامده.
در اين سكوت؛
حقيقت ما نهفته است
حقيقت تو
و من...

مارگوت بیکل
...Act like a Champion, Be a Champion
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

مربع



ژائو ترزایی رو دوست داره که ریموندی رو دوست داره که

ماریایی رو دوست داره که ژواکینی رو دوست داره که

لی لی رو دوست داره که هیچ کس رو دوست نداره

ژائو میره آمریکا

ترزا میره صومعه

ریموند تو تصادف می میره

ماریا پیر دختر می شه

ژواکین خودش رو می کشه

و لی لی با ژ.پینتو فرناندسی عروسی می کنه

که اصلا به دنیا نیومده.





کارلوس دروموند د ِ آندراده
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

این دو تا


یکی از درخت ها گفت
من از این ماشین سفیده ِ زیرم بدم می آید
بوی گازوئیل می دهد



درخت همسایه گفت
ای بابا تو که همه اش غُر می زنی
واقعا که روانی هستی
فعلا توئی که قدت خمیده و رُوش خم شده ای .




آلن گینزبرگ
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

توی ماشین، توی مترو

تو اتاقم ،تو خیالم
توی جاده، توی خیابون
سر کارم، پشت فرمون
به تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم
به تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم
وقتی چشمات باز بازن
یا که چشمات خواب خوابن
وقتی گرمه، وقتی سرده
وقتی دنیام پر درده
وقتی قلبم زیر پاته
یا که بارون تو چشاته
وقتی تلخی، وقتی زهری
وقتی با من میگی قهری
به تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم
به تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم
بعضی وقتا خود اخمی
بعضی وقتام خود زخمی
من ببازم یا نبازم
هر چی شد دوباره بازم
به تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم
به تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم…
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط amin »

از تیر ها،ز ناوک مژگان بگو به من !
از چاه ها، ز چاه زنخدان بگو به من !

صد بار از شقاوت خشکی سروذه ای
این بار ، از لطافت باران بگو به من !

گفتی که فصل سرد زمستان چه کرده است
اکنون کمی ز فصل بهاران بگو به من!

سرما شنیده ایم، که کولاک کرده است
از رو سیه زغال زمستان بگو به من !

از بر شدم ، حدیث ملال آور فراق
یک بار هم، ز وصلت یاران بگو به من !

از قار قار زاغ ، دلم ریش میشود
اینک ، حدیث بلبل دستان بگو به من !

از چکمه های جور ، فراوان شنیده ایم
از کفش کهنه ای ، به بیابان بگو به من !

بدبین مباش ، عشق و محبت نمرده است
از خاطرات راه دبستان بگو به من !

چشم پر آب و غمزده ات را کمی ببند !
از اشک شوق ، با لب خندان بگو به من !

[LEFT]مرتضی کیوان هاشمی[/LEFT]
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
metanat
مدیر بخش هنری
مدیر بخش هنری
پست: 377
تاریخ عضویت: شنبه 27 شهریور 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

خيال كـن كه زنــده اي ...

پست توسط metanat »


از بد يا خوش روزگـار پـاييز هر سال چيزي شبيه شعر به حوالي من مي آيد
و از جالبي قضيه سر كـلاس ها !
سال پيش سر كلاس تكنيك پالس!
سهم امسال هم شد سر كلاس الكترونيك صنعتي و اين شعرك...
كم و كاستي ها را ببخشاييد ....:-)







[RIGHT]بي خيال ِ جنگل و ترانه ها [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ادعاي بوسه ها [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ قهر سـارها و كبك ها [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ‌آب ِ پاك ِ رودها [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] بي خيال ِ نقش ها [/RIGHT]
[RIGHT] تو فقط برو ميان شهر و بوق زن [/RIGHT]
[RIGHT] خيال كـن كه زنـده اي [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ نحسي ِ درخت ِ سيب ِ كـدخـــدا[/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ مشروطي، كوئيز ها و درس ها [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ قيمت ِ ين و دلار و ارزها [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ پاره گي ِ لايه ي اوزون فراز ِ‌ابرهـا [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] بي خيال ِ نقش ها [/RIGHT]
[RIGHT] تو فقط برو ميان شهر و بوق زن [/RIGHT]
[RIGHT] خيال كـن كه زنـده اي [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ پاشنه ي بلند ِ كفش هاي صورتي [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ پالتوي خــز ِ قشنگ ِ آفرين دختر بزرگ ِ مرتضي شموشكي[/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ خواستگار اولي و دومي و سومي [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ آن يكي دو سه چهار بار گرفتن ِ نامزدي ِ دروغكي [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] بي خيال ِ نقش ها [/RIGHT]
[RIGHT] تو فقط برو ميان شهر و بوق زن [/RIGHT]
[RIGHT] خيال كـن كه زنـده اي [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ بودن و نبودن ِ يواشـكي [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال‌ِ‌ دل شكستن هاي پتَكي[/RIGHT]
[RIGHT] بي خيال ِثـروت هاي دزدكي[/RIGHT]
[RIGHT]بي خيـال ِ بازي و خاطره هاي ِ كودكي[/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] بي خيال ِ نقش ها [/RIGHT]
[RIGHT] تو فقط برو ميان شهر و بوق زن [/RIGHT]
[RIGHT] خيال كـن كه زنـده اي [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال اين شلوغ و پلوغي هاي سوژه گي [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ رنگ مه گرفته ي چلنج هاي زنـدگي[/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ خستگي، نشستگي و مـانـده گي[/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال ِ پوشش سفيد ِ وقت ِ مــــرده گي[/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال [/RIGHT]
[RIGHT]بي خيال [/RIGHT]
[RIGHT] بي خيال ِ نقش ها [/RIGHT]
[RIGHT] تو فقط برو ميان شهر و بوق زن [/RIGHT]
[RIGHT] خيال كـن كه زنـده اي [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT] [/RIGHT]
[RIGHT]متـانت محبي / [/RIGHT]
[RIGHT]آذر مـاه هزار و سيصد و نود و دو
[/RIGHT]

[RIGHT]
[/RIGHT]

[RIGHT]
[/RIGHT]



نفس عمیق ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

آخی ..
معلومه که استاد الکترونیک صنعتی تون خیلی خوب درس میده !
به نظر من که قشنگ بود .
مرسی و آفرین .تصویر
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

[CENTER]گذشته ها رو دوره کن[/CENTER]
[CENTER]روزای خوبمون گذشت[/CENTER]
[CENTER]یه شب از اون شبای خوب[/CENTER]
[CENTER]چرا دوباره بر نگشت[/CENTER]
[CENTER]تموم خاطرات تو[/CENTER]
[CENTER]گذشته و مرور من[/CENTER]
[CENTER]بدون تو به شب رسید[/CENTER]
[CENTER]روزای سوت و کور من[/CENTER]
[CENTER]“بازم تو خواب من[/CENTER]
[CENTER]با من قدم بزن[/CENTER]
[CENTER]آروم و سر به زیر[/CENTER]
[CENTER]میمیرم از غم و[/CENTER]
[CENTER]بیخود سراغم و[/CENTER]
[CENTER]از آدما نگیر[/CENTER]
[CENTER]♫♫♫♫♫♫[/CENTER]
[CENTER]دوباره بی قراریا[/CENTER]
[CENTER]دوباره گریه های من[/CENTER]
[CENTER]نمی دونم چرا به تو[/CENTER]
[CENTER]نمیرسه صدای من[/CENTER]
[CENTER]نگفته های قلبم رو[/CENTER]
[CENTER]نمی دونم به کی بگم[/CENTER]
[CENTER]دلم همیشه روشنه[/CENTER]
[CENTER]دوباره میرسیم به هم[/CENTER]
[CENTER]دوباره میرسیم به هم[/CENTER]
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
sajjad
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 266
تاریخ عضویت: جمعه 27 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: کرج
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط sajjad »

گفتن شعر بعد از یاد اوری خاطرات که در این چند سال داشتیم حال آدم از این رو به اون رو می کنه

شعرش شاید قوی نباشه اما حداقل قلبم رواروم می کنه :

دفتر خاطرات

زندگی زیر فشارش منو حل می کنه
کاغذهام ذهن منو حل می کنه
قلم ، قلـــــــــــــــــب منو تند می کنه
چشم هام جسم منو سرد می کنه
ورق های دفترم ذهن منو پر می کنه
متن هاش عمر منو پر می کنه
عکس هام دست منو رو می کنه
چشم هام متن منو رو می کنه
لب هام عکس منو بوس می کنه
چشم هام قلب منو لوس می کنه
دست هام تاریکی چشم منو روز می کنه
دفترِ منو دوباره به روز می کنه
خاطرات چشم منو دوباره آروم می کنه
لرزش دست منو آروم می کنه
خاطرات قلــــــــــــــــب منو کند می کنه
زندگی سرد منو کند می کنه

سجاد نظری 92/09/13
وطن یعنی چه آباد و چه ویران ،وطن یعنی همین جا یعنی ایران.
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردپا بیزار



فاضل نظری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط amin »

آفرین سجاد!
آفرین!
تصویر
شعر هم میگفتی ما خبر نداشتیم؟
من از همینجا از راه دور واست میزنم
به افتخارش!تصویر
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
sajjad
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 266
تاریخ عضویت: جمعه 27 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: کرج
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط sajjad »

amin نوشته شده:آفرین سجاد!
آفرین!
تصویر
شعر هم میگفتی ما خبر نداشتیم؟
من از همینجا از راه دور واست دست میزنم
به افتخارش!تصویر
چاکریم امین جان اینا اثرات هم خونه ای شدن باشماست ( جدی نگیر اگه دفتر خرسی رو یک بار برداشته بودی شعرام رو می دیدی )تصویر
وطن یعنی چه آباد و چه ویران ،وطن یعنی همین جا یعنی ایران.
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 2 مهمان