کشکول ادبی

ارسال پست
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

[FONT=Palatino Linotype][COLOR=#3f3f3f][HIGHLIGHT=#ffffff][SIZE=120]یه پست گذاشتم واسه علاقه مندای شعر و ادبیات تا شعرها یا نثرهای زیبایی که از اثرات خودشونه یا جایی میخونن و براشون زیباست یا حتی متن ترانه ها یا دیالوگ قشنگ فیلم ها رو اینجا قرار بدن تا بقیه علاقه مندا هم استفاده کنن.
امید اینکه مورد استقبال قرار بگیره.
فقط خواهشا مواردی رو قرار بدید که واسه همه جالبه نه مسایل شخصی و جمع های خصوصی رو.
ممنون.[/SIZE][/HIGHLIGHT][/COLOR][/FONT]
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

ببخشید اگه داغ دلتون تازه شد.

اما واقعا زیباست.





سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ،
که سرما سخت سوزان است .
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک .
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سردست ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی‌وَش مغموم .
منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم .
بیا بگشای در ، بگشای، دلتنگم.
حریفا ! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدائی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است .
من امشب آمدستم وام بگذارم.
حسابت را کنار جام بگذارم .
چه می گوئی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست .
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است .
و قندیل سپهر تنگ میدان . مرده یا زنده ،
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است .
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است .

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ، نفسها ابر ،
دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین ،
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبار آلوده ، مهر و ماه ،
زمستان است ...



تصویر
آخرین ويرايش توسط 1 on MOHSEN, ويرايش شده در 0.
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

ازون جایی که ارادت شدیدی به استاد اخوان، این شاعر خراسانی دارم یه شعر قشنگ دیگه از ایشون گذاشتم.
ضمنا خواستم بدونید مزار ایشون در باغ فردوسی در طوسه، اونایی که میرن مقبره فردوسی مراقب باشن پاشون رو روی سنگ قبر ایشون نذارن، آخه متاسفانه فقط یه سنگ که ابعادش به متر هم نمیرسه بین گلهاست.

تصویر


قاصدک



قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما،‌ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو ، فریب
قاصدک! هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند .

تصویر
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

تصویر

کوچه

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

با تو گفتم :‌
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
تصویر
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

جواب یک شاعر گمنام به شعر فریدون مشیری.
متاسفانه اسم شاعر رو پیدا نکردم.



***بی تو من زنده نمانم***

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی
چون در خانه ببستم ،
دگر از پای نشستم ،
گوئیا زلزله آمد ،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من ؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل ،
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم .....

تصویر
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

سید مهدی موسوی از نظر خیلی از منتقدین بنیاگذار غزل پست مدرن و جنبش شاعران پیرو پست مدرنیسم در ایران است.
مطرح ترین کتاب او "فرشته ها خودکشی کردند" است که به صورت زیر زمینی در سال 1381 چاپ شده و نایاب است.

غزل پست مدرن چیست؟
به تلفیق شعر سنتی با شعر مدرن غزل پست مدرن گفته میشه
البته این نوع شعر حدودا چهار سال است که وارد ایران شده و ایراداتی به آن گرفته اند البته بعضی ایرادها وارد و درست است مثلا جامعه ما مدرن را تجربه نکرده چطور پست مدرن شد و.......

یک چراغ خاموش است ، یک چراغ روشن نیست !!



یک چراغ خاموش است ، یک چراغ روشن نیست !!
کوچه‌ای که تاریک است جای شعر گفتن نیست !
هر دو پوچ می‌مانیم ، هر دو پوچ می‌میریم
من که عاشق او بود ، او که عاشق من نیست
مثل اشتباهی محض ، در تضاد با خویشیم
آدم آهنی هستیم ،‌جنسمان از آهن نیست
مرد مثل دخترها ، گریه می‌کند آرام
زن اگرچه بغض آلود فرض می‌کند " زن " نیست
بی پناه و سرگردان ، در تمام این ابیات
اتّفاق می‌افتد ، شاعری که اصلا نیست
باز شعر می‌گویم ، گرچه خوب می‌دانم
شعر فلسفه بازی‌ست جای گریه کردن نیست !


تصویر

ناگهان زنگ میزند تلفن

ناگهان زنگ میزند تلفن -- ناگهان وقت رفتنت باشد
مرد هم گریه میکند وقتی -- سر من روی دامنت باشد
بکشی دست روی تنهاییش -- بکشد دست از تو و دنیات
واقعا عاشق خودش باشی -- واقعا عاشق تنت باشد
روبرویت گلوله وباتوم -- پشت سر خنجر رفیقانت
تو دنیای دوست داشتنی-- بهترین دوست دشمنت باشد
دل اسمان بدهی -- همه عشق را نشان بدهی
بعد در راه دوست جان بدهی -- دوستت عاشق زنت باشد
چمدانی نشسته بر دوشت -- زخمهایی به قلب مغلوبت
پرتگاهی به "نام ازادی" -- مقصد "راه اهنت" باشد
عشق مکثی است قبل بیداری -- انتخابی میان جبر و جبر
جام سم توی دست لرزانت -- تیغ هم زیر گردنت باشد
خسته از "انقلاب" و "ازادی" -- فندکی در میاوری شاید
18 تیر بی سرانجامی -- توی سیگار بهمنت باشد
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم



باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم
یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
علی داوودی


تصویر
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

شعری از حضرت حافظ تقدیم دوستان عزیز:

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس


تصویر



نمیدونم چرا بعد از خوندن این شعر یاد این بیت افتادم که شاعرشم یادم نیست.


آنچنان زی که چو از حادثه بر باد روی حسن معنی نگذارد که تو از یاد روی
آخرین ويرايش توسط 1 on MOHSEN, ويرايش شده در 0.
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط MOHSEN »

شعر کاملی که قسمتیش در فیلم دل شکسته با بازی زیبای شهاب حسینی خونده شد.


دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
انجا که باید دل به دریا زد همینجاست
در من طلوع ابی ان چشم روشن
یاد اور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
اینک چراغانی که در چشم تو بر پاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هردوان خاموش خاموشیم اما
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زانسان ولی اینده ماست
دور از نوازش های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستم راز دستت را بداند
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست



تصویر
آخرین ويرايش توسط 1 on MOHSEN, ويرايش شده در 0.
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط amin »

MOHSEN نوشته شده:ازون جایی که ارادت شدیدی به استاد اخوان، این شاعر خراسانی دارم یه شعر قشنگ دیگه از ایشون گذاشتم.
ضمنا خواستم بدونید مزار ایشون در باغ فردوسی در طوسه، اونایی که میرن مقبره فردوسی مراقب باشن پاشون رو روی سنگ قبر ایشون نذارن، آخه متاسفانه فقط یه سنگ که ابعادش به متر هم نمیرسه بین گلهاست.

تصویر


قاصدک



قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما،‌ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو ، فریب
قاصدک! هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند .
محسن جان شما که زحمت کشیدی این دو تا شعر از زنده یاد اخوان رو گذاشتی اگه تصنیف قاصدک و زمستان است استاد شجریان رو هم میزدی تنگش عالی می شد.
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

وحشت از عشق که نه !
ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه که نه !
ترس ما خاتمه هاست
ترس بیهوده نداریم !
صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست !
که مقصر دل دیوانه ماست

قیصر امین پور a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

برای تمام چیزهایی که می توانم داشته باشم
اصلا وقت ندارم

مانندِ تمام فرصت هایی که
آسان میشود دوستت نداشت...!


ایما a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

مشهدی کرامت

با خنده حرف می زد

عادتش بود ...

می گفت

دلم خیلی تنگ است

و می خندید ...


علیرضا روشن a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

تو، ر، می، فا، سل، لا، سی

a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

دلتنگی یعنی؛ رو به روی دریا ایستاده باشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند...

a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان