کشکول ادبی

ارسال پست
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

دلتنگي من تمام نمي شود؛
همين كه فكر مي كنم؛
من و تو؛
دو نفريم؛
دلتنگ مي شوم...


عباس معروفي
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

شعر...
صدای نفس های توست؛
وقتی سر بر سینه ام میگذاری
و کلمات؛
گورشان را گم میکنند

سحر محمدی
...Act like a Champion, Be a Champion
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

زندگي جيره مختصري است...مثل يک فنجان چـــــــــــــــاي...وکنارش عشــــــ ـق است ..مث يک حبـــــــ ـه قند..زندگي را با عشق،نوش جان بايـــــد کـــــــرد...

سهراب سپهري
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط amin »

شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
محمد رضا شفیعی کدکنی

تصویردانلود تصنیف خموشانه با صدای محمد معتمدی
http://tarabestan.com/files/music/other ... he-man.mp3
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

[CENTER]یک لکّـه نور
افتاده بر گستره ی سایه ها

یک لکّـه صدا
افتاده روی برکه های سکوت

یک لکّـه زندگی
افتاده لای درٌه های مرگ

جهان می رود
به سوی پاکی
یک لکّـه انسان...

مجتبی صنعتی[/CENTER]
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

چاي را انتظاري نيست.
تلخ است !
تنهايش بگذاري سرد مي‎شود
اما...
مرا انتظاريست؛
نكند تلخ شوم
يا كه از تنهايي سرد ...
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

بــرای هر اتفــاقــی‌،

مــی‌تــوان پــاسخــی یــافــت؛

جــز بــرای رفتــن‌هــای نــابهنگــام!


شــایــد رفتــن،
خــود پــاســخِ یــک اتفــاق اســت!

هیچــکس نمیــدانــد،

جــز آنکــه رفتــه اســت . . .


نیکی‌ فیروزکوهی
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
sajjad
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 266
تاریخ عضویت: جمعه 27 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: کرج
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط sajjad »

[CENTER]حب وطن[/CENTER]
[CENTER]
پیری رسید و قوت طبع جوان گذشت
[/CENTER]
[CENTER]تاب تن از تحمل رطل گران گذشت[/CENTER]
[CENTER]
وضع زمانه قابل دیدن، دوباره نیست
[/CENTER]
[CENTER]رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت[/CENTER]
[CENTER]
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
[/CENTER]
[CENTER]یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت[/CENTER]
[CENTER]
طبعی به هم رسان که بسازس عالمی
[/CENTER]
[CENTER]یا همتی که از سر عالم توان گذشت[/CENTER]
[CENTER]
در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
[/CENTER]
[CENTER]در قید نام ماند اگر از نشان گذشت[/CENTER]
[CENTER]
حب وطن نگر که ز گل چشم بسته ایم
[/CENTER]
[CENTER]نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت[/CENTER]
[CENTER]
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
[/CENTER]
[CENTER]آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت[/CENTER]
[CENTER]
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
[/CENTER]
[CENTER]روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت.
[/CENTER]
کلیم کاشانی
وطن یعنی چه آباد و چه ویران ،وطن یعنی همین جا یعنی ایران.
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

امروز را به باد سپرده ام
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد...

فریدون مشیری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است...
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشه‌یی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.
زندگی خالی نیست؛
“مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری!
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند…

(سهراب سپهری)
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

عشق تو؛
عبور ماه است از خیابان
در شـبِ حکــومتِ نظـامی...

جواد گنجعلی
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

شعر سیب از حمید مصدق :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...
و تو رفتی و هنوز،
سالهاهست
که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...

پاسخ فروغ فرخزاد:

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه
سيب را دزديدي...
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي
باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم...
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك...
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاهست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد که اگر
باغچه خانه ما سيب نداشت...

ناگفته های باغبان :

من چه می دانستم، کاین گریزت ز چه روست؟
من گمانم این بود
که یکی بیگانه
با دلی هرزه و داسی در دست
در پی کندن ریشه از خاک
سر ز دیوار درون آورده
مخفی و دزدانه...
تو مپندار به دنبال یکی سیب دویدم
و فکندم بر تو نگهی خصمانه!
من گمان می کردم چشم حیران تو چیزی می جست
غیر این سیب و درختان در باغ
به دلم بود هراسی که سترون ماند
شاخ نوپای درخت خانه...
و نمی دانستم راز آن لبخندی که به دیدار تو آورد به لب
دختر پاکدلم، مستانه!
من به خود می گفتم: «دل هر کس دل نیست!»
هان مبادا که برند از باغت
ثمر عمر گرانمایه تو،
گل کاشانه تو،
آن یکی دختر دردانه تو،
ناکسان، رندانه!
و تو رفتی و ندیدی که دلم سخت شکست
بعد افتادن آن سیب به خاک...
بعد لرزیدن اشک، در دو چشمان تر دخترکم...
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در قلب من آرام آرام
خون دل می جوشد
که کسی در پس ایام ندید
باغبانی که شکست بیصدا، مردانه...

از زبان سیب به قلم جواد نوروزی:

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه،
سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ تشنه ی کشف
و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاهست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده
ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت!
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

بيا وداع کنيم...
اگر بنا باشد کسي از ما بماند؛
همان به که تو بماني ...
کينه ي تو به کار اين دنيا بيشتر مي آيد تا عشق من ...

محمود دولت آبادی
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
mahdi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 476
تاریخ عضویت: چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mahdi »

من به هيچ وجه اجازه نمي دهم كه شرايط مرا نااميد كند. سه چيز لازم براي رسيدن به يك هدف با ارزش عبارت است از : كار ، استقامت و عقل سليم.((توماس اديسون))
زندگي كوتاه است بگذر ببخش بخند
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

به پیشِ رویِ من تا چشم یاری می‌کند دریاست.
چراغِ ساحلِ آسودگی‌ها در افق پیداست.
درین ساحل، - که من افتاده‌ام، خاموش -
غمم دریا،
دلم تنهاست!
دلم بسته در زنجیر خونینِ تعلق‌هاست!
خروش موج، با من می‌کند نجوا:
که: «هر کس دل به دریا زد،
رهایی یافت؛ ...
... هر کس دل به دریا زد
رهایی یافت!...»
مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست
زپا این بند خونین برکَنم نیست!
امیدِ آن که جانِ خسته‌ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست!



فریدون مشیری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 3 مهمان