کشکول ادبی

ارسال پست
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط amin »

نگاهم به سوی تو بود

آن هنگام که به اسب سپیدی اندیشیدی

دریغ

که تمام اسبها را برای نعش کشها سیاه کرده اند

ببار باران

ببار تا ببینیم کدامین اسب

اسب سپید رویا بود



مصطفی برفه ئی
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
mohsen_p
کاربر عادی
کاربر عادی
پست: 19
تاریخ عضویت: چهارشنبه 16 فروردین 1391, 9:44 am
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohsen_p »

روزگار چه تنگ کرده نگاهش را بر ما

گویی آب هم نمش را گرفته از ما

و خورشید گرمایش را...

روح ما سایه ندارد در پس تابیدن نور

نور هم میگذرد ازپس دلتنگی ما

کاروانها همه در گذرند ازپس ما

نیست کسی منجی یوسف تنهایی ما

کاش بودیم چو فرهاد ، بیستون میشکافتیم

نیست شیرینی ،به شیرینی تنهایی ما
...


خودم! تصویر
مهدی منتظر ماست ، بیایید برگردیم.....
نمایه کاربر
jack
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 135
تاریخ عضویت: چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: خونه
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط jack »

به نام خدا.
اول سلام. و اما بعد...

دیشب خدا را دیدم
آن گوشه میگریست
من نیز گریستم
هر دو یک درد داشتیم:
آدمها
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست.هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود.صحنه پیوسته بجاست.خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.(سهراب سپهری)
نمایه کاربر
jack
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 135
تاریخ عضویت: چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: خونه
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط jack »

به نام خدا.
اول سلام. و اما بعد...

جای تو خالیست

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

هوشنگ ابتهاج
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست.هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود.صحنه پیوسته بجاست.خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.(سهراب سپهری)
نمایه کاربر
jack
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 135
تاریخ عضویت: چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: خونه
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط jack »

به نام خدا.
اول سلام. و اما بعد...

وفای شمع

مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز

بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز

روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز

گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز

سیم‌گون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند
صبح‌دم خندید من در خواب نوشینم هنوز

خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت‌بینم هنوز

رهی معیری
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست.هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود.صحنه پیوسته بجاست.خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.(سهراب سپهری)
نمایه کاربر
mahmoodi
کاربر عادی
کاربر عادی
پست: 34
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 14 آبان 1391, 11:55 am
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mahmoodi »

منم مثل تو مات این قصه ام توهم مثل من امشبودعوتی
درست تووهمین ساعت و ثانیه سزاوار زیباترین رحمتی

توواین حس وحال عجیب و غریب دوتابال میخوای که رو شونته
توازهرمسیری بری می رسی توازهردری بگذری خونته

ازاین سفره ها معجزه دورنیست ببین دست دنیا توو دست منه
دعامی کنم تااجابت بشه دعامی کنم چون دلم روشنه

من ازعشق بارون به دریا زدم به بارون و به آسمون دعوتیم
چه مهمونیه باشکوهی شده توو این لحظه هایی که هم صحبتیم
behnam5
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 46
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 9 آبان 1389, 8:30 pm
محل اقامت: golestan
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط behnam5 »

شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه…
ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره…
بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد رسما میاد تو !
88136
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

ما هیچگاه همدیگر را به تامل نمی نگریم

زیرا مجال نیست
اینگونه است که ...
عزیزترین کسانمان را در چشم بهم زدنی...
به حوصله زمان...
از یاد می بریم...


حسین پناهی
دریچه
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

...


زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.



سهراب سپهری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
salia
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 310
تاریخ عضویت: شنبه 13 شهریور 1389, 7:30 pm
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط salia »

[CENTER]اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی


اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی


اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند،
دوری كنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

[/CENTER]
[CENTER]
اگر هنگامی كه با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
كه حداقل یك بار در تمام زندگیت



ورای مصلحت‌اندیشی بروی.[/CENTER]
[CENTER]


امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نكن
تصویر[/CENTER]
منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نبودم،

همیشه اشکهایم را بادستان خودم پاک کردم،
چون میدانم همه رهگذرند…
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

این ایمیل و امروز یکی از اساتید برام فرستادن .... نمیدونم شایدم اشتباهی!!
گفتم شاید شما هم مثل من خوشتون بیاد


نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...

حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی
نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم


تا کسی نشنود این رازِ گهربارِ جهان را :

آنچه گفتند و سُرودند، تو آنی خودِ تو جان جهانیگر نهانی و عیانی تو همانی که همه عمر به دنبالِ خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرارِ نهانی
همه جا تو نه یک جای نه یک پای همه ای با همه ای همهمه ای
تو سکوتی تو خودِ باغ بهشتی
تو به خود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی، به خود آی تا درِ خانه متروکۀ هر کس ننشینی
و به جز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی
و گلِ وصل بچینی ...



مولانا جلال‌الدین رومی
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند . . .
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

behnam5
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 46
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 9 آبان 1389, 8:30 pm
محل اقامت: golestan
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط behnam5 »

[CENTER]دیگر بهار هم سرحالم نمیکند
چیزی شبیه معجزه زلالم نمیکند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار
وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمیکند
[/CENTER]
88136
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »


هوس باغ و بهارانم نیست !
ای بهین باغ و بهارانم تو...


" حمید مصدق"
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

من دلم می‌خواهد

خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش

دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو

هرکسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند

شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن
یک دل بی‌رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار

می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست؟


" فریدون مشیری "
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 2 مهمان