کشکول ادبی

ارسال پست
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده اي را در آن يافته باشي
هيچ كس اينجا گم نمي شود
آدمها به همان خونسردي كه آمده اند
چمدانشان را مي بندند
و ناپديد مي شوند
يكي در مه
يكي در غبار
يكي در باران
يكي در باد
و بي رحم ترينشان در برف
آنچه به جا مي ماند
رد پايي است
و خاطره اي كه هر از گاه
پس مي زند مثل نسيم سحر
پرده هاي اتاقت را ...

عباس صفاری a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

در صدا کردن نام ِ تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش می‌بودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمی‌رفتی»
من نام ِ تو را
حذف به قرینه‌ی ِ این همه دلتنگی و پرسش صدا می‌زنم

علیرضا روشن a-walk.blogfa.com
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم

خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد

ترک تسبیح و دعا خواهم کرد

وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد

تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند

می روم جانب میخانه کمی مست کنم

جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم

آنقدر مست که اندوه جهانم برود

استکان روی لبم باشد و جانم برود

برود هر که دلش خواست شکایت بکند

شهر باید به خراباتیم عادت بکند
...Act like a Champion, Be a Champion
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

"دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با منِ راه نشین باده ی مستانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

قدسیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند

ما به صد خرمن پندار ز ره چون نرویم

چون ره آدم خاکی به یکی دانه زدند

آتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع

آتش آنست که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند..."
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

« نشاني »

‏«خانه‌ی دوست كجاست؟» در فلق بود كه پرسيد سوار.‏
آسمان مكثي كرد.‏
رهگذر شاخه‌ی نوري كه به لب داشت به تاريكي شن‌ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:


تصویر

‏« نرسيده به درخت،
كوچه‌باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه‌ی پرهاي صداقت آبي است.‏
مي‌روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ ، سر به در مي‌آرد،
پس به سمت گل تنهايي مي‌پيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره‌ی جاويد اساطير زمين مي‌ ماني ‏
و ترا ترسي شفاف فرا مي‌گيرد.‏
در صميميت سيال فضا،‌ خش خشي مي‌شنوي:‏
كودكي مي‌بيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور‏
و از او مي‌پرسي ‏
خانه‌ی دوست كجاست.»‏

سهراب سپهری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

واحه ای در لحظه


به سراغ من اگر می‌آیید،
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان،
چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می‌آید.
آدم این‌جا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
تصویر

به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.

سهراب سپهری
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
brain
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 364
تاریخ عضویت: دوشنبه 16 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط brain »

نیلوفر

از مرز خوابم می گذشتم،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر کجا من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو میریزد
و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستون ها می پیچد.

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید،
ساقه اش از ته خواب شفاقم سر کشید.
من به رویا بودم،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم:
نیلوفر به همه زندگیم پچیده بود.
در رگ هایش من بودم که می دویدم.
هستی اش در من ریشه داشت،
همه من بود.

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

سهراب سپهری
یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .
پول شرر
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

ﺑﯽ ﺷﮏ،

ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ،

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﮐﺴﯽ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ..

ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﻡ،

ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ..

ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط mohammadreza »

دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم

کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم

حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب
...Act like a Champion, Be a Champion
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

آیینه ها دچار فراموشی اند

و نام تو ورد کوچه خاموشی...

امشب تکلیف پنجره

بی چشم های باز تو

روشن نیست!
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Samaneh »

صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم



در میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم



من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم



اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم



قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم



جگر چون نافه‌ام خون گشت کم زینم نمی‌باید جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم



تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

[CENTER]دلم گرفته است
به ایوان میروم
وانگشتانم را
برپوست کشیده شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرابه میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنیست
[/CENTER]
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

ﻫﯽ ﻓﻼﻧﯽ!

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ!....

یک ﻓﺮﯾﺐ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ

ﺁﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻭ ﺟﺰ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ.

ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ...



ﻣﻬﺪﯼ ﺍﺧﻮﺍﻥ ﺛﺎﻟﺚ
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Mohades »

[CENTER]تصويري از آشفتگي، در قاب چشمان خودم


تركيب ناهمگوني از الحاد و ايمان خودم


انگيزه آغاز من، يك اتفاق ساده بود

با سادگي هم مي رسم، روزي به پايان خودم


با خط حيرت مي كشم، نقشي به پيشاني تو

با دست تهمت مي نهم، ننگي به دامان خودم


از ناتواني هاي خود، غرق خجالت مي شوم

در پيش تو، در پيش او، در پيش وجدان خودم


از چارچوب سادگي، بيرون نرفت انديشه ام

محدوده كم وسعت ديوار زندان خودم



بهروز یاسمی[/CENTER]
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: کشکول ادبی

پست توسط Cyrus »

جا مانده است چیزی...
جایی که هیچ گاه دیگر...
هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد...

حسین پناهی
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان