مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

ارسال پست
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Mohades »

روایت یک موضوع , واقعه و یا لحظات کوچک به طور مختصر

بر اساس دیده ها و شنیده های دور و بر خودمون...
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Mohades »

همیشه بهم میگفت من با دیگران فرق دارم
ادم متفاوتی بود
یا میخواست باشه
گاهی حرفاش اینو میرسوند که میخواد فرق داشته باشه
گاهی کارهاش نشون میداد که فرق داره
با ادمایی که من میشناختم فرق داشت
دوست داشتنی بود
ولی یه شباهت بزرگ با همه ی ادمها داشت
اونم یه ادم بود
و هست
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
brain
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 364
تاریخ عضویت: دوشنبه 16 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط brain »

از قضاوت کردن دست بکش تا آرامش را تجربه کنی...
یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .
پول شرر
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Mohades »

یکم وجدان درد...

ادم که پیر می شه . نق نقو میشه . همه چیز رو بارها تکرار می کنه و ما جون تر ها اعصابمون خورد میشه از این کار ادم های مسن . دست خودشون نیست . فردای ما هم همینه .
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Mohades »

میگه چشام نمیبینه مادر!

نمی دونم چطور وقت جارو کشیدن من، نقطه های آشغالو میبینه و میگه خوب جارو کن!! تصویر
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
shahin
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 145
تاریخ عضویت: چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: نوشهر
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط shahin »

میگن یکی از پر بازدیدترین های 91 بوده

دانلود
نمایه کاربر
vahid
مدير بخش مهندسی برق
مدير بخش مهندسی برق
پست: 409
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 31 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: شیروان
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط vahid »

دیشب برق کل محلمون قطع شد. از بچگی وقتی برقا قطع میشد و دوست داشتم.
تو این جور موقع ها همه حواسشون به هم هست. هرکی جلو پای یکی دیگه رو روشن میکنه و همه دورهم جمع میشیم.
این دفعه بیشتر طول کشید و برقا وصل نشد. دنبال شمع ها میگشتم که یاد یه چیزی افتادم. فانوس!!!
گله میکردن که بو میده، خونه رو دود میگیره ، الان برقا وصل میشه و ... ولی من میخواستم روشنش کنم.
بلاخره با بابا پر نفت کردیمش و آوردیم خونه.
روشنش که کردم انگار چراغ خاطرات مامان، بابا رو روشن کرده بودم...
خاطراتی از پدربزرگ، مادربزرگ...
کارایی که واسه گذروندن شب بدون برق انجام میدادن.
واقعا عجب دنیایی داشتن...
دورهم بودیم که یهو برقا اومد و انگار دنیای منو تغییر داد. یهو همه جا روشن شد.
دوباره تی وی رو روشن کردن و کلی سروصدا... دوباره هرکی رفت دنبال کار خودش...
و فقط من موندم و این فکر که اگه برق نبود، شاید دنیای روشن تری داشتیم...

تصویر
خدایا
از تو ممنونم . . .
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Samaneh »

شد 2 سال ...

نگرانم ...

تو بهش بگو

میشه تموم شه ...
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Cyrus »

حتي كلمات هم به اندازه ي نگاه؛ حرف نمي زنند.
معني عميق يك جمله همراه با تمام جزئياتشه؛ كلمات؛ حالت چهره؛ صدا؛ نگاه و ....
مراقب حرف زدنمون بدون صدا و نگاه باشيم.
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط amin »

ماهی قرمز های بعد از 13 فرودین

تصویر

چقدر من رو یاد بیماران بیمارستان میندازین که به دلیل هر بیماریی امیدی به زنده بودنشون نیست
همه نه بر زبان ولی شاید اونجاهایی تو ذهن که شیطون آدم رو گول میزنه!
اون ته ته های ذهن...
انتظار مرگ رو براشون دارن
چقدر شبیه همن آدم ها و ماهی قرمز ها!
کی میدونه؟
شاید علت بودن ما هم فقط همین باشه
که لبخندی بر لبان دخترک و پسرکی خرد بنشانیم...
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Mohades »

[CENTER]بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

بچه بودیم اگه دلمون می شکست با یه آبنبات دلمونو بدست می آوردن

بزرگ که شدیم وقتی دلمون رو شکستن با هیچ چیز دیگه نمیشه

درستش کرد فقط جای شکستگیش روی دل میمونه با هیچ آبنباتی درست نمیشه

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

بزرگ که شدیم بعضیها رو هیچی بعضیهارو کم و بعضیها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درستو غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

کاش هنوزم همه رو به اندازه همون۱۰ تای بچگی دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم حتی فکر شکستن دل کسی رو هم نمیکردیم

بزرگ که شدیم خیلی راحت دلها رو میشکنیم از کنارش رد میشیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ مه شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم انسانها رو به خاطر انسان بودنشون میخواستیم ونه پول و…

بزرگ شدیم به همه چیز نگاه میکنیم بجز انسان بودن

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزمون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی

بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم …هیچ کس نمی فهمد

بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم ، بزرگ که نشدیم هیچ ، دیگه همون بچه هم نیستیم

پس می بینیم که چه دنیایی دارن بچه ها و چقدر دنیایی دارن بزرگ ترها

پس ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم و همیشه بچه بودیم

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم . . .[/CENTER]
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Mohades »

سنگینیه یه نگاه که منتظر یه حرفه .... یه کلمه برا آروم شدن

سخته که آدم چیزی به ذهنش خطور نکنه ... سنگینیه اون نگاه داره دنبالم میکنه ...

کاش بهم تقلب میرسوندن ... تصویر
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
jack
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 135
تاریخ عضویت: چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: خونه
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط jack »

به نام خدا.
اول سلام. و اما بعد...

موفقیت...
با خودش کاری ندارم!
علتش...
هر کی موفقیتش تو یه چیزی خلاصه می کنه.هر کی یه چیزی میگه.
تلاش...پشتکار...
امید...
خودش...توانایی هاش...
خدا...
جاذبه...تفکر...
انتخاب درست...
دعا...نیکی...
شانس...
...
شاید همشون دخیل باشن.شایدم بعضیاشون.شایدم هیچکدوم.
خودم موفقیتم مدیون توکل میدونم.
مهم دل آدمه.
مهم نیست شما از کدومش به موفقیت برسی.امیدوارم آخر کارتون موفقیت باشه.امیدوارم از آخرش راضی باشین.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست.هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود.صحنه پیوسته بجاست.خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.(سهراب سپهری)
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط Samaneh »

چقدر تلخه یهو ی خاطراتی از گذشته یادت بیاد که متنفری از مرورشون ...
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
brain
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 364
تاریخ عضویت: دوشنبه 16 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: مختصر ( بر اساس دیده ها و شنیده ها )

پست توسط brain »

اگر میخواهی...
رنگین کمان را ببینی...
باید یاد بگیری که باران را دوست داشته باشی...
یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .
پول شرر
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 2 مهمان