هیچگاه امید کسی را نا امید نکن

ارسال پست
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

هیچگاه امید کسی را نا امید نکن

پست توسط mohammadreza »

ابوریحان بیرونی در خانه یکی از بزرگان نیشابور میهمان بود از هشتی ورودی خانه ،صدای او را می شنید که در حال نصیحت و اندرز است .

مردی به دوست ابوریحان می گفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن
گذرد و به زندگیم باز آید .

و دوست ابوریحان او را نصیحت کرده که عمر کوتاست و عقل تعلل را درست نمی داند آن زن اگر تو را می خواست حتما پس از سالها باز
می گشت.پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی .

سه روز بعد ابوریحان داشت از دوستش خداحافظی می کرد که خبر آوردند همان کسی که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ فتاده و سه روز است هیچ نخورده .
میزبان ابوریحان قصد لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نفسی که سردی را بر گرمای امید می دمد مرگ را به بالینش فرستاده .میزبان سر خم نمود .
ابوریحان بدیدار آن مرد رفته و چنان گرمای امیدی به او بخشید که آن مرد دوباره آب نوشید .

می گویند : چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می کرد
آن مرد با همسر بازگشته خویش ، او را اشک ریزان بدرقه می کردند .

ارد بزرگ اندیشمند برجسته می گوید :
هیچگاه امید کسی را نا امید نکن،
شاید امید تنها دارایی او باشد .


...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
mahdi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 476
تاریخ عضویت: چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط mahdi »

محمد رضا تو ادبيات پاس نكردي از اين مطالب ميزاري اگه پاس مي كردي چي ميذاشتي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زندگي كوتاه است بگذر ببخش بخند
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط mohammadreza »

دوستان اگه کسی نتیجه ی این داستان رو فهمید به من هم بگه :D
...Act like a Champion, Be a Champion
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 31 مهمان