شب امتحان در خوابگاه پسران و دختر

ارسال پست
نمایه کاربر
shahin
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 145
تاریخ عضویت: چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: نوشهر
تماس:

شب امتحان در خوابگاه پسران و دختر

پست توسط shahin »

خوابـگاه دخــتـران ( شب )

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

خوابــگاه پســران (شـب)

سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. بچه های کلاس مـا که مثـل بچه های شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!!
و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند
نمایه کاربر
shahin
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 145
تاریخ عضویت: چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: نوشهر
تماس:

پست توسط shahin »

anatomi: madar 1- elektero oftadik(m)
نمایه کاربر
setare
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 56
تاریخ عضویت: چهارشنبه 7 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

پست توسط setare »

جالب بود . . . :lotpot:
ولی من یادم نمیاد درسی رو کامل خونده باشم و برم سر جلسه امتحان :roll:
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط Cyrus »

ممنون شاهین جان، جالب بود.
فقط اینم بدونید که تقلب اصلا کار جالبی نیست. منو که با چوب هم بزنن حاضر نیستم نه تقلب برسونم نه بگیرم.
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

پست توسط amin »

شما کارت درسته سیروس جان!
قول میدم تا دو ترم دیگه شما هم "بله!"
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

پست توسط amin »

آقا یک تیکش اشتباه شده!
خانوم نمره 9 گرفته بوده نه19!!!!
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
soltanabadi
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 49
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط soltanabadi »

واااااااااااااااااااااااا كي ميگه شب امتحان تو خوابگاه دخترا از اين خبراست
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط mohammadreza »

خیلی جالب بود
با این وضع درس ها من راهی جز تقلب پیدا نمی کنم :D
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط Cyrus »

mohammadreza نوشته شده:خیلی جالب بود
با این وضع درس ها من راهی جز تقلب پیدا نمی کنم :D
:(
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
ghasedak
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 74
تاریخ عضویت: شنبه 28 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: mashhad
تماس:

پست توسط ghasedak »

من که از وقتی اومدم دانشگاه دیدم آقایون تودرس خوندن دست خانوما رو از بشت بستن.
تقدیر تقویم انسان های عادیست
وتغییر تدبیر انسان های عالیست...
نمایه کاربر
Salmani
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 254
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 24 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط Salmani »

الیته بعضی هاشون. منم قبول دارم. اما برای همگان مشخصه که خانوما ماشاا... چه زحمتی برای درسشون می کشن. که کار درست هم همونا می کنن!!!
نمایه کاربر
mohammad mehdi
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 223
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: mashhad
تماس:

پست توسط mohammad mehdi »

اما به نظر من پسر ها درس رو سر کلاس می فهمن و دیگه نیازی به خوندن مجددش ندارن وشب امتحان به کارای دیگشون میرسن ولی دختر خانومها...............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :lotpot: :D :D
نمایه کاربر
Maryam
مسئول
مسئول
پست: 508
تاریخ عضویت: چهارشنبه 19 اسفند 1388, 8:30 pm
محل اقامت: شهر بهشت
تماس:

پست توسط Maryam »

نمیشه گفت خانوما اینجورن آقایون اونجورین!!!!!! بنظر من درس خوندن یک امر حسی هستش! ربطی به جنسیت نداره. :lotpot:
درمورد تقلب هم باید بگم که من 2ترم قبل رو جز در 1مورد که استاد کاملا به ما اعتماد داشتنو اصلا فکرش هم نمیکردن که تقلب کنیم خیلی تمیز و به وسیله sms تقلب کردیم!!!!!!! :D
تو شاهکار خالقی...
نمایه کاربر
moeinnezhad_m
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 122
تاریخ عضویت: شنبه 6 شهریور 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد مقدس
تماس:

پست توسط moeinnezhad_m »

من این متن رو به صورت کامل تر توی یک سایت دیگه خوندم :!:
دوستان لطف کنند برای فرهنگ سازی کپی رایت رو رعایت کنند
حداقل اسم سایت مرجع رو بدن :cry:
ولی جالب بود من که 2 ترم خوابگاه بودم حداقل توی خوابگاه پسر ها اینطوری نبوده شب امتحان میخونند ولی نه به اندازه خانوم ها

ولی از خوابگاه دختر ها 100% میدونم که همینطوریه
║▌│█│║▌│█│█║▌│║█║
Cσρуяιgнт © 2010™
نمایه کاربر
setare
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 56
تاریخ عضویت: چهارشنبه 7 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

پست توسط setare »

خیلی جالبه که از خوابگاه دخترا با این اطمینان حرف میزنید :roll:
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 2 مهمان