عاقبت بازی با بچه درس خون!!!

ارسال پست
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

عاقبت بازی با بچه درس خون!!!

پست توسط Samaneh »

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند

متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.

همه پنهان شدند الا نیوتون ...

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد. دقیقا در مقابل انشتین.

انشتین شمرد 97, 98, 99..100…

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سك سك) نیوتون بیرون( سك سك)

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.

او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم...

...تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست...

..نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام... که منو نیوتون بر متر مربع میکنه .........

...از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سك سك) :D
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
setare
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 56
تاریخ عضویت: چهارشنبه 7 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

پست توسط setare »

خیلی جالب بود :)
باید به نویسنده این متن تبریک گفت ...
اگه نمیتونی بالا بری سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای رو بالا ببری.
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط Samaneh »

خودم میدونستم استعدادم خیلی زیاده ولی مرسی از تبریکت! :lotpot: :lotpot: :P :x
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
setare
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 56
تاریخ عضویت: چهارشنبه 7 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

پست توسط setare »

جدا خودت این متن رو نوشتی ؟؟
خیلی خوبه !! :wink:
اگه نمیتونی بالا بری سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای رو بالا ببری.
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط Samaneh »

من که نه ولی نویسندش وقتی میخواست این متن و بنویسه اول با من مشورت کرد! :twisted:
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
setare
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 56
تاریخ عضویت: چهارشنبه 7 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

پست توسط setare »

کار خوبی کرد :wink:
اگه نمیتونی بالا بری سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای رو بالا ببری.
salia
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 310
تاریخ عضویت: شنبه 13 شهریور 1389, 7:30 pm
تماس:

پست توسط salia »

جدا ؟؟؟ :?:
فکر نمکردم تو با این همه کار فرصته مشاوره دادنو داشته باشی!
منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نبودم،

همیشه اشکهایم را بادستان خودم پاک کردم،
چون میدانم همه رهگذرند…
نمایه کاربر
moeinnezhad_m
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 122
تاریخ عضویت: شنبه 6 شهریور 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد مقدس
تماس:

پست توسط moeinnezhad_m »

من به بچه های برق خیلی امیدوار شدم
شوخی کردم
متن خیلی جالبی بود
مرسی از شما که این متن رو اینجا گذاشتید و مرسی از نویسندش با اون ابتکار و خلاقیتش :D :P
║▌│█│║▌│█│█║▌│║█║
Cσρуяιgнт © 2010™
نمایه کاربر
mohammad mehdi
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 223
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: mashhad
تماس:

پست توسط mohammad mehdi »

واقعا متن جالبی بود .ممنون
:)
خداوندا
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند.
نمایه کاربر
mahdi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 476
تاریخ عضویت: چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

پست توسط mahdi »

نه واقعا جالب بود. :D
زندگي كوتاه است بگذر ببخش بخند
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 3 مهمان