سلامی دوباره
سلام خانم غوث
خوب هستید ؟
ممنون, شما چطورین؟
خانواده محترم خوب هستن ؟
بازم ممنون, خوب هستن.
خوش میگذره ؟
میگذره فقط.
ایام به کام هست ؟
هی, بدک نیست, نباشه چی کار کنیم حالا؟
چه خبرا؟
سلامتی شما, دوستان, شادی بقیه.
و :
1. مشتاق شدم یکی از شوخیهاتون یا سر کاری هاتون و بشنوم ! لطفا !راستی جوکم بلدین !؟
این رو بذارین همون آخر بگم, نه که شوخی هام زیادن, واسه همین.
2.تو بازدید از کارخونه اگه یکی به طور کاملا! کاملانا تصادفی و اتفاقی یهو پاش میخورد به اون ظرفا که توش لعابای کاشی بود و میریخت روی یکی از دوستان به نظرتون اتفاق خاصی می افتاد؟ اگه اون دوست شما بودید چی؟چی کار میکردید؟ بعد حالا اگه بهتون میگفت آقای بنایان از این قسمت برید ، این قسمت گل نیست ! بعد یهو تا پاتون و میذاشتید روی زمین تا کمر میرفتید تو گل چی؟بازم اتفاق خاصی می افتاد؟
بستگی به دوستش و کسی که پاش کاملا کاملا اتفاقی به ظرف می خورد داشت,
خب, من که مشخص شدم, اما اون طرف که پاش به ظرف می خورد هنوز مشخص نیست,
شما از یه برخورد کاملا متواضعانه تا یه برخورد کاملا خشن رو می تونین برای خودتون تصور کنید.
اتفاق خاصی که نه, فقط من گلی می شدم دیگه, اینم که زیاد اهمیت نداره,
و همونطور باز هم به طرف مقابل بستگی داشت و همون بازه ی برخورد رو براش در پی داشت.
3.تو بازدید کارخونه کاشی سازی وقتی رفتیم اونجا که تا زانو رفتیم تو گل! چه حسی بهتون دست داد ؟؟وقتی دوباره آقاه مارو مجبور کرد از اونجا برگردیم چی؟کلا به نظرتون لازم بود بریم تا زانو تو گل !اونم واسه حرفای اون آقاه ؟ اصلا نمیشد از همون دور ایشون حرفشونو میزدن؟
این حس که چه جوری امکان داره یه انسان این قدر , کم فهم/ حواس پرت/ مریض/ باشه.
نه خیر, واضح بود که لازم نبود. تا زانو هم که میرفتیم باز هم یا صداشو نمیشنیدیم. بس که سر و صدا بود اونجا, تازه آقایون مشتاق علم هم که ماشاالله امون نمی دادن نزدیک شیم.
4 .حالابازدید چه طور بود؟خوش گذشت ؟
جالب بود, کلا این بازدیدا اگه زیاد تر بشه خیلی خوبه, چه از دید علمی, چه غیر علمی.
و :
5.اگه کسی رازی و بهتون بگه و بهش قول بدید به کسی نگید اما در شرایطی میبینید که اگه اون رازو به شخص سومی نگید ممکن مشکلی پیش بیاد و اگه به رازداری اون شخص سوم اطمینان نداشته باشید / اگه اطمینان داشته باشید چی کار میکنید ؟
چه اطمینان داشته باشم چه نداشته باشم نمی گم.
سعی می کنم اول خودم مشکل رو حل کنم, در غیر اینصورت همون طرف رازگوینده رو در اطلاع قرار می دم.
6.تا حالا شده به کسی قول بدیدو زیر قولتون بزنید ؟
قولی که مثلا از نظر زمانی دیر میرین یه جایی یا شبیه اینا که مسلما بوده,
اما تمام تلاشم رو میکنم حتی همون ها هم نباشه
7.تا حالا شده کسی ازتون انتقاد کنه و ناراحت بشید ؟اصلا میزان انتقاد پزیریتون از 10 ؟
فکر می کنم بــــله,
سعی می کنم زیاد باشه و در این مواقع منطقی باشم, اما این در صورتی که طرف مقابل هم منطقی باشه.
متاسفانه چند باری حس کردم که بدون دلیل سعی کردم علیه انتقاد جبهه بگیرم که خوشبختانه متوجه شدم.
فکر کنم حداقل 8 باشه.
8.دوست دارید چه افرادی ازتون انتقاد کنن؟
دوس دارم کسی باشه که به موضوعی که داره انتقاد میکنه کاملا تسلط داشته باشه و شرایطم رو تقریبا بدونه
9. نظرتون در مورد افرادی که انتقاد پذیر نیستن ؟
پیشرفت نخواهند کرد, قابل اعتماد هم نیستن.
10.تا حالا شده کسی و ناراحت کنید، طرف مقابل هم بگه که ناراحت شده ! ولی شما اصلا به روی مبارک هم نیارید؟
امکان نداره, حتما روم تاثیر میذاره,
اگه حتی حق هم نداشته باشه باز هم حس بدی می گیرم.
11.تا حالا از کسی انتقاد کردید بعد پشیمون بشید؟
بـــــــــــــــــــله, خیلی, افرادی که انتقاد روشون هیچ تاثیری نداره, هزار بار هم بگین درست نمیشن, اون چیز جزو ذاتشون شده.
12.تا حالا شده دوستی و به خاطر انتقاد کردن ازش ( به جا /نا به جا ) از دست بدید؟
به خاطر نمیارم,
13.چندتا انتقاد که دیگران ازتون کردنو اگه دوست دارید بگید ؟
میگن اخم می کنم, نمی خندم, حرف نمی زنم, زیادی حرص و جوش می خورم برای چیزای الکی, بعضی موقع ها بدون قصد کنایه می زنم که منظور بدی ازش برداشت میشه.
14.به نظر خودتون تا چه حد ظاهرو باطنتون یکیه ؟
فکر می کنم خیلی, خیلی سعی می کنم اینطور باشه
15.تا حالا شده بترسید از اون روزی که عزیزانتون و فراموش کردید؟ اصلا میشه یک روزی آدم عزیز ترین افراد تو زندیگشو از یاد ببره ؟
بــــله, شده, خب انسانیم دیگه, فراموشکار و خطاکار.
نمیدونم والا, امکان همه چیز هست, اما همونطور که فراموشی خیلی چیزها خوب نیست فراموشی بعضی چیزها هم خیلی خوبه
بعضی موقع ها لازم میشه عزیزترین افراد رو فراموش کنیم.
16.نظرتون در مورد این قسمت از شعر سهراب :
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال!
زیباست, برای نگاه عاشقانه کردن هم عشق لازمه, باشه ما هم نگاه می کنیم.
کاملا قبول دارم وقتی اونطوری نگاه کنین همه چیز رو قشنگ میبینین و خلافش هم کاملا صادقه.
17.این قسمت و آخر زمان صندلی داغتون بیزحمت جواب بدید !
چشم
کدوم یکی از سوالایی که ازتون پرسیدن :
بیشتر به فکر فرو بردتون ؟
روی اکثرشون فکر کردم, و روی بعضیا خیلی زیاد.
سوالای خانم کرابی به خصوص ویژگی آدم شاد
سری اول سوالای یعقوب, مخصوصا اون نقطه مثبت و منفی هاش که واقعا کشت منو
سوالای خانم غوث, مخصوصا سری سومش
سوالای امین که همیشه حرف زدن باهاش برام جالب بوده, معمولا آدم رو به فکر وادار می کنه.
سوالای رضا سری آخر و اونی که گفته بود اگه از کسی ناراحت بشی باید بهش بگی یا نه.
سوالای اعتقادی خانم رجب زاده و خانم ساجدی فر.
بیشتر دوست داشتید ؟
سوال که نه, اما از جواب خودم راجع به مهریه خیلی خوشم اومد.
دوستان خیلی لطف داشتن, اون پست ها هم حسابی شرمنده م کرد.
اونی هم که راجع به سلام کردن بود خوب بود, هر چی تو دلم بود گفتم دیگه.
آهان, اون پست خانم غوث هم خیلی دوس داشتم, که می خواستن حرص بنده رو در بیارن
نه تنها نتونستن به هدفشون برسن, بلکه خیلی هم خوشمون اومد, به جد عرض کردیم
ناراحتتون کرد؟
مار و ملخ و متعلقاتش توش بود
به زور جواب دادید؟
فکر کنم پستی رو به زور جواب ندادم, بوده که دوس نداشتم جواب بدم, اما اگه واقعا نمی خواستم جواب نمیدادم.
کلی خندوندتون؟
همون پست خانم غوث که بالا گفتم,
و هم چنین دارت و دارت بازی خانم کرابی
عصبانیتون کرد؟
به خودشون گفتم.
حرصتون و در آورد؟
5 تا سوالی بود که محسن حواله داده بود به خودم, زحمتی کشیده بودا
سوال یعقوب که گفته بود آموزش و پرورش رو اساسی تحلیل کنم.
1. یک جمله به بچه های الکترونیکی 88 که براشون به یادگار بمونه؟
فقط یه جمله ست که دوس دارم بدونیم, امیدوارم به کسی بر نخوره و دچار سوء تفاهم نشه,
چقدر حقیرند مردمانی که
نه جرات دوست داشتن دارند ،
نه اراده دوست نداشتن ،
نه لیاقت دوست داشته شدن
و نه متانت دوست نداشته شدن،
با این حال مدام شعر عاشقانه می خوانند ...
(دكتر شريعتي)
2. یک جمله به سمانه غوث که براش به یادگار بمونه ؟
هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد …
زخم خوردن
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد !
مهدی اخوان ثالث
دقیق یادم نیست ! فکر کنم گفتید:
دوست آن است که گیرد دست دوست در اوم! در! در! ...باورتون میشه همین الان یادم بودا تا اومدم بتایپم یادم رفت !!خدا آخرو عاقبتمو بخیر کنه واقعا !
امیدوارم آخر و عاقبت هممون خوب باشه.
که این طور ! پس:
راستی ! راستی فهمیدید چی شده ؟؟
چی شده؟؟
آقای اسماعیل پور گفتن که میخوان بخوابن بیدارشون کنید ،بعد اگه بیدار نشدن 5 دقیقه دیگه بذارید بخوابن بعد بیدارشون کنید !!!
چه جالب! جهت اطلاعتون برای در اومدن حرص بگم که, اول نیت, سپس وقتی از خواب بیدارش کردم, چشماشو باز می کنه, میگه بذار 5 دقیقه دیگه بخوابم و بعد هم پتو را به روی سر مبارک خواهد کشید. این چنین است.
کلا از خواب بیدار کردن به خودی خود کار غیر جالب و حرص درآری هست دیگه...
تازشم ی چیزه دیگه هم گفتن کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه :
چقدر چیز به شما میگن, ایول,
نمره میان ترم ماشینشون و شدن 20 از 10 نمره ! بعدشم گفتن که خودشون چشمتون کردن ! بعدترشم گفتن که خونشون صدف نیست !بعد تر تر شم گفتن که ، مثله اینکه یادم نمیاد!خب عیب نداره ! همینا کفایت میکنه !!
باز هم جالب! کفایت که بله, اصلا نیازی نبود خودتون رو تو زحمت بندازین, امروز به اندازه کافی حرص خوردم.
یک سوال دیگه :
اگه یکی یک کاری بکنه که توقعشو نداشتید و باعث بشه که کلا دیگه سعی کنید به هیچ کی اعتماد نکنید ! و ندونید که اون شخص کیه!!!!!؟ چه حسی بهتون دست میده ؟ دوست ندارید هر کاری بکنید تا اون شخصو پیدا کنید و ازش دلیل بخواید ؟ یا حداقل بهش بگید که دیگه کارشو تکرار نکنه !؟
سعی می کنم همچین اتفاقی نیفته, یعنی یک نفر اعتماد من رو نسبت به همه سلب کنه. اما خب میشه باز هم.
اگه ندونم....
خب چرا؟ خیلی دوس دارم.
چرا, اونم کار خیلی خوبیه.
شاید تا بعد ....
شاید
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...