صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

مدیر انجمن: sajjad

قوانین انجمن
۱. برای ارسال مطلب در مبحث های این انجمن ابتدا با نام کاربری خود وارد شوید و سپس گزینه ی ارسال پاسخ را بزنید.
۲. در صورتی که عضو سایت نیستید و یا قصد ارسال مطلب با نام کاربری ناشناس را دارید پس از زدن گزینه ارسال پاسخ با مشخص کردن نام کاربری دلخواه مطالب خود را ارسال کنید.
۳. دقت کنید به لحاظ برخی حساسیت ها تمامی ارسال ها در این انجمن پس از تایید افراد مربوطه نمایش داده خواهد شد.
قفل شده
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط MOHSEN »

سلام آقا سیروس.
سلام آقا محسن.

خودت 5 تا سوال از خودت بپرس خودتم ج بده.
میگم که, چیزی به نام فسفر و سلول خاکستری و این جور چیزا به گوشت نخورده احیانا؟؟ تصویر
سوالی که بپرسم و جواب بدم, فکر نکنم به درد کسی بخوره, حداقل اینکه به درد خودم نمی خوره, چون جوابشو می دونم.
اما یه سوال داشتم, از خانم ساجدی فر پرسیدم, همون رو اگه یه نفر جواب بده بسیار بسیار ممنون می شم.

سعی کن وقت بذاری چیز قشنگ بنویسی.
1-
2-
3-
4-
5-
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
سورنا

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط سورنا »

باسلام وخسته نباشید
سلام و سلامت باشید
ایا حاضری دوباره به دوران کنکور برگردی واگه برگردی دوباره اینجا رو انتخاب می کنی؟
بله, اما هرگز این اشتباهم رو تکرار نمی کنم, میرم همونجایی که دوس داشتم.
به چیه این جا باید دل بست نمیدونم, اگه همین یکی دو تا دوست خوبم نداشتم که دیگه...
خاطرات تلخش خیلی بیشتر بود تا شیریناش.
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط MOHSEN »

این داستان امین رو من کامل تعریف میکنم :
در یک شب خنک بهاری، من و وحید و امین و علی و میلاد نشسته بودیم سر سفره و داشتیم شام میخوردیم. خب
علی و میلاد هم که رزرو نداشتن و من بر عکس همیشه رزرو داشتم . خب
شام ماکارونی بود، من یه طرف سفره نشسته بودم، وحید یه طرف ،امین یه طرف، میلاد و علی هم یه طرف. خب
وحید سسش رو نخورد ،چون میخاست ماکارونیش رو با ماست بخوره. خب
من و امین سس وحید رو با هم تقسیم کردیم. خب
دیشبش که جمعه بود و دانشگها غذا نمیداد ما سوسیس درست کرده بودیم. خب
سوسیس میلاد درست کرده بود، ولی انگار هنوز خام بود. خب
همه دل درد شده بودیم، جز وحید. خب
تا وقت شام همه خوب شده بودیم، جز میلاد. خب
میلاد ماکارونی نخورد و ماست موسیر خورد. خب
همچنان گرم خوردن بودیم که علی با خوشحالی گفت که من تو مسابقه تشخیص چهره برنده شدم. خب
امین پرسید چطو !!! خب
علی هم گفت منو مهدی اسماعیل پور برنده شدیم. خب
علی فک می کرد که واقعا همینطوره. خب
یعنی خبر نداشت امین برنده شده. خب
امین هم گفت خوش به حالتون ما که شانس نداریم، کلا ما تو زندگی شانس نداریم. خب
بعد وحید سرش رو بلند کرد و گفت امین برنده شده بود که مهدی برنده نشده. خب
علی هم سریع گفت نه نه مهدی بوده. خب
امین هم هر کی هر چی میگفت یکی در میون می گفت ما شانس نداریم. خب
بعد من در یه حرکت کثیف به علی گفتم علی با وحید همکاری کن دیگه ،داره امین رو سر کار میذاره (یعنی تو هم بگو آر ه امین برنده شده.) خب
البته من خبر داشتم که امین برنده شده. خب
اینجا بود که امین دیگه وافعا مطمئن شده بود که برنده نشده و وحید داره سر کارش میذاره. خب
در اینجا بود که وحید در یه حرکت کثیف تر به امین گفت امین تو برنده شدی. خب
امین که تا الان سی بار گفته بود نه ما شانس نداریم ،دیگه وارد ضمیر نا خود آگاهش شده بود که برنده نشده. خب
هر چی وحید می گفت برنده شدی می گفت نه ما شانس نداریم. خب
اینجا بود که وحید گفت اگه برنده شده بودی نصفش مال من . خب
نمی دونم چرا اینجا امین قبول کرد. خب
ولی قبول کرد. عجــــــــــــــــــــــــــــب تصویر
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
نمایه کاربر
venous
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 104
تاریخ عضویت: دوشنبه 1 آذر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط venous »

سلام آقای بنایان
سلام خانم رجب زاده

خداقوت
ممنون

می خواستم یکم راجع به برنامه هایی که برای آیندتون دارید ازتون بپرسم.
حتما, بفرمایین.

1.این دوره کارشناسی تموم شه برای ارشد برنامه ریزی کردید؟
برنامه ریزی که نه, اما تصمیم دارم شرکت کنم, و همچنین تصمیم دارم که تابستون شروع کنم.

2.دوست دارید سرکاربرید بعدبرای ارشد بخونید؟
اگه شرایط کاری خوب داشته باشم چرا که نه, حتما میرم سراغ کار, شاید همین الانم باشه ترک تحصیل کنم. برای ارشد هم همون موقع تصمیم می گیرم, نیاز داشتم اون رو هم ادامه میدم.

3.اصلا فکر ادامه تحصیل هستید؟
بله, اونم فقط به خاطر آینده شغلی و لا غیر.

4.اگه اره دوست داریدچه رشته و گرایشی رو ادامه بدید؟
احتمال اینکه بین مخابرات و قدرت باشه زیاد تره, یعنی به ترتیب مخابرات, قدرت, الکترونیک, کنترل.

5.در حال حاضرچه برنامه ای برای تابستونتون دارید؟
هیچ برنامه ای ندارم, یه تصمیماتی توی ذهنم دارم فقط, احتمالا کارآموزی و احتمالا آماده شدن برای ارشد.

6.توی هیچ کدوم از پروژه هانیستید یعنی توی پروژه خاص دیگه ای فعالیت میکنید؟سرتون شلوغه؟
نه, توی هیچ پروژه ی خاصی فعالیت نمی کنم, فقط توی گروه سیستم های هوشمند با آقای خراسانی هستم. و چند تا فعالیت کوچیک دیگه با ایشون که عملا بنده کاره ای نیستم, همه کارارو ایشون انجام میدن, بنده به اصرار ایشون همراهیشون می کنم.
سرم شلوغ که نیست, مثل بقیه که درگیر کار یا پروژه های خاص مثل سیمرغ و گروه توان پالسی هستن.
عملا کار خاصی انجام نمیدم, صرفا دلیلش میتونه بی حوصلگی مفرط باشه. و اینکه اعتقاد دارم کار گروهی افراد خاصی رو میطلبه.


یه سوال دیگه
بفرمایین

7.تا حالا شده فکر کنید نماز خوندن کار بیهوده ایی؟
بــــــــــله.
اگه آره بعدش چی شد که دوباره نمازخوندنو شروع کردید؟
فکر کردنم باعث نشده که نماز خوندنم رو قطع کنم. فقط فکر می کنم, اینم بخاطر همون دلگیریاست, فعلا این فکرارو گذاشتم یه گوشه ذهنم, از دور بهشون نگاه می کنم.
منتظرم زمان بیشتری بگذره, یکم شرایطم تغییر کنه, اون موقع تصمیم بهتری میتونم بگیرم.

اکه نه پس بگید دقیقا با چه دیدی نماز می خونید؟
فعلا با دید احتیاط, همین. توضیح دادن بیشترش ممکنه نا امیدتون کنه.
بد نیست اگر هر از چندگاهی به یاد آورم

با چه چیزهایی شوق و هیجان زنده می شود درونم....

چقدر آدمی ساده است، اگر خود بخواهد
نمایه کاربر
محسن قایمی

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط محسن قایمی »

وحید نوشته شده:فرض کن ی مار نیشت زده.داری میمیری! پادزهر دست ی ملخ خیس 4قدم اون ورتره.میگه بیا بوسم کن پادزهرو بهت بدم.چیکار میکنی؟ تصویر

حالا فرض کن یکی دیگه از بچه های برق رو مار نیش زده.مثلا محمد رحمانی! چیکار میکنی؟
دیگه واسه کی حاضری این کارو انجام بدی؟(از بچه های 88)
سیروس جون مدیونی اگه فکر کنی من سوال بالا رو پرسیدم.(: D:
نه بابا, عمـــــــــــــرا تصویر, منم که اصلا چیزی ندیدم.

بیشتر دوست داری بدونی کی ازت سوالو پرسیده یا پرسنده ناشناس باشه بهتره؟
پرسشگر با اسم ناشناس باشه اما بفهمم کیه از همش بهتره به نظرم, اینجوری هر چی دوس داره میتونه بپرسه, هر چی بخواد میتونه بگه.

خودت بیشتر تو صندلی داغ با نام خودت سوال میپرسی یا با نام مستعار؟
من هرچی پرسیدم فقط با نام کاربری خودم بوده, نیازی نبوده با اسم مستعار بپرسم.
نمایه کاربر
jack
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 135
تاریخ عضویت: چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: خونه
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط jack »

به نام خدا.
اول سلام. و اما بعد...
سلام یعقوب جان

بازم از لطفت ممنون.
بازم خواهش می کنم.

یادته گفتم میخوام چنتا دیگه هم بپرسم که تعجب خواهی کرد؟
بله, یادمه.

هرچی فکر می کنم یادم نمیاد چی بودن تصویر
تصویر
فعلا همینارو دارم...
تصویر
_پادشاهی کدوم شاه رو می پسندی؟
چند شب پیش بهت گفتم, اطلاعات سیاسی, تاریخی, مذهبی ندارم, راستش دلیلی هم فعلا نمیبینم که بخوام بدستشون بیارم, اگه هم دلیل داشتم حوصله ش رو نداشتم.
اگه کوروش همونطوری که بزرگش کردن باشه, که عالیه.

_اگه شاه یه مملکت بشی اولین کاری که انجام میدی؟
قانون وضع می کنم.
_اولین قانون؟ به نظرم مهم تر از اصل قانون اینه که قانون همه جا, همیشه, برای همه یکسان اجرا شه. قانون باید بر پایه عدل باشه, عدل مطلق. برای دروغ مجازات مشخص می کردم.
_اولین وصیت؟ انسان باشیم.
_از مردمت مالیات میگیری؟ بحث سیاسی شد, فکر می کنم یکی از درآمدهای مهم حکومت مالیات باشه, فکر می کنم باز هم که باید باشه. اما اگه بدون اون هم بشه خب مسلما بهتره.
_کشور گشایی میکنی؟ با دلیل منطقی مثل نجات مردم اون کشورها با مقبولیت اکثریت اون مردم, بلی.
_به نظرت مدرسه رفتن خوبه؟ بله, کاملا, درسته سیستم آموزشی عیب داره اما اصلا قابل قیاس با نبودش نیست.
_سیستم آموزشی کشور رو تحلیل کن(همچین اساسیا)
بنده تحلیل گر اجتماعی و فرهنگی نیستم یعقوب جان. فقط میدونم عیب داره, خیلی چیزاش, مثل منابع قدیمی که هنوز تدریس میشه, دروس کاملا بی ربط که مجبوریم بگذرونیم, و از همه مهتر چیزی که باعث میشه به جای اینکه دنبال علاقه مون توی رشته ها بریم دنبال رشته ی پرمنفعت تر میریم.

_به نظرت آموزش و پرورش با آموزش عالی هماهنگه؟هیچ خلاءی بینشون نیست؟اگه هست،چیه؟راهکارت واسه حلش؟
هماهنگ؟ فکر نکنم, مونده تا به هماهنگی برسن. کم کاری نیست که.
نمیدونم یعقوب جان, فقط کاشکی مملکتمون یه قانون درست حسابی و چهار تا مسئول منطقی و دلسوز داشت.

_حالا جفتشون با کار و صنعت...
نیست و نیست, هماهنگ نیست,
مثلا من الان برق می خونم, علاقه م یه چیز دیگه ست, فردا میرم تو آژانس کار می کنم.
معلومه که درست نمیشیم اینجوری, خیلی واضحه

_چرا امام زمان ظهور نمیکنه؟
حتما وقتش نرسیده
_اصلا چرا باید ظهور کنه؟بنظرت لازمه ظهور کنه یا تو غیبت باشه هم کافیه؟
چرا باید ظهور کنه رو نمیدونم اما اینکه چرا باید باور کنیم که ظهور می کنه رو می دونم. به خاطر خوب بودن, حتی شده به زور.
برای بعضیا آره, بعضیا خیر, باید ظهور کنه.

_اصلا وجودش لازمه؟یا نباشه هم کارامون پیش میره؟یا شاید بهتر پیش بره؟
الان که اکثر مردم اعتقاد دارن وضعشون رو میبینی, وای به حالشون که اعتقاد نداشته باشن قراره یکی بیاد همه حساب ها رو برسه.
یه جمله یه جا نوشته بود به این مضمون, به جای اعتقاد به بهشت و جهنم و معاد در اون دنیا, به یکم انسانیت تو این دنیا اعتقاد داشته باشیم همه چی حله. گفتم که بدونی.

_چرا بعضیا مقایسه کردن رو بلد نیستن؟(جایی که باید بصورت کلی مقایسه کنن ،موردی و خیلی جزءی بررسی میکنن.و برعکس)
آره, زیاد دیدم, حالا اینقدر مثل تو دقت نکردم, اما مقایسه های اشتباه رو زیاد می بینم, چیزایی که اصلا نباید با هم مقایسه بشه و همیشه میشه.
چراش رو هم نمیدونم والا, لابد فکر نمی کنن با خودشون, فقط می خوان به نتیجه ای که دلشون می خواد زود و به زور برسن.

_(توقع جواب به این سوال رو ندارم.میتونی حتی حضوری به خودم بگی.یا حتی حذفش کنی)اگه بخوای یه غیر مسلمان رو مسلمان کنی چی بهش میگی؟دین و اعتقادت رو چطور بهش معرفی می کنی و نشونش میدی؟اصلا فکر میکنی پیروز این بحث باشی یا نه؟اگه اعتقاد اون پیروز شد چیکار میکنی؟اسلامو فراموش میکنی؟
اگه بخوام؟؟ در حال حاضر نمی خوام.
اما اگه می خواستم چیزای خوبش رو نشون میدادم, اکثر اکثر دستورات اسلام مفید و عالیه. اصلا شاید همه ش. (دین اسلام رو گفتم, اینی که الان ما داریم فرق داره یه خرده به نظرم)
حداقلش اینه که میتونه به زور آدممون کنه.
بحث نمی کنم که بخواد پیروز بشه, در حال حاضر اعتقاد مذهبی آنچنانی ندارم که بخوام ازش دفاع کنم. اگرم داشتم علمش رو ندارم.

_نظرت راجع به حمله اعراب به ایران چیه؟
هیچ اطلاعی ندارم اما این روزا زیاد این ور و اونور می خونم که اسلام تحمیل شده.

_اگه خودتم اون موقع بودی، اسلامو می پذیرفتی یا با اعراب مقابله میکردی؟
نمیدونم والا, باید تو اون شرایط بود, بینشون انتخاب کرد, فکر کنم مردم اون دوره بین حکومتشون (که به نظر ظالم بوده, هیچی نمیدونم به خدا, فقط فکر می کنم) و اسلام یکی رو انتخاب کردن, نه بین دین خودشون و اسلام, و یا بین حکومت خودشون و حکومت اعراب.
_چرا به پست نصیحت جواب نمیدی؟ تصویر
در حدی نیستم کسی رو نصیحت کنم, بهش عادتم ندارم,
برای نصیحت هم باید یه اشکالی رو از طرف گفت, توی سایت بدون هماهنگی طرف کار جالبی نیست.
اما حالا که تو میخوای میگم,
زیاذ فکر کردم, نصیحتی ندارم.
جوابت قانعم نکرد. تصویرهمین الان برو جواب پست رو بده تصویر
متاسفم.
آها!چنتا از اون سوالا یادم اومد تصویر
بفرما
یکی میگفت خود ازدواج بیشتر به نفع دختره و بعدش(زندگی مشترک)بیشتر به نفع پسر.
_نظر شما چیه دوست عزیزم؟
منظورت رو نمیفهمم, نظری هم راجع به خود ازدواج ندارم که بخوام بگم.

_دوست داری عروسی بگیریو کلی خرجو بریز و بپاش، یا عروسی نگیریو پولشو پس انداز زندگیت کنی؟
اهمیتی نداره, مهم اینه طوری باشه که دوس داشته باشیم. حالا هر شکلی.

_دوست داری خونوادت پر جمعیت باشن یا کم جمعیت؟
کم جمعیت. شلوغی رو معمولا دوس ندارم.

_دوست داری بعد از ازدواج با دوستای الانت بازم ارتباط داشته باشی یا نه؟اگه خانومت موافق نباشه چیکار میکنی؟
بلـــــــی, منطقی باشه قطع میشه, نباشه هم سعی میشه منطقی شه. نشد احتمالا بازم قطع شه.(چون احتمال داره بالاخره منطقی شه)

_اگه بعد از 120 سال خدایی نکرده اومدی سمت ما تصویر؛با خونواده میای خونمون؟
فکر نمیکنم, یه بار تو مشهد اومدی خودتم فقط بودی اما نیومدی,
احتمالا خودم بیام, هانیه رو ببینم بعد برم.
تصویر

_دوستداری بعد از ازدواج بازم تو مشهد زندگی کنی یا جای دیگه و دور از خونواده الانت؟پیشنهاد میکنم دست خانومتو بگیر بیا پیش ما زندگی کن... تصویرالبته با خونواده محترم الانت تصویر
اگه بتونم انتخاب کنم حتما شمالرو انتخاب می کنم. حتی واسه یه مدت کوتاه دوس دارم اونجا زندگی کنم.

_حالا که شاه نیستی، وصیتت چیه؟
انسان باشیم
_بازم سوالام زیاد شد، نه؟داری به همون قبلیه فکر میکنی؟
این دفعه بهتر بود, شایدم من کمتر فکر کردم, در هر صورت راحت تر گذشت.

باشه رفتم تصویر
هر طور صلاحه
دستمو ول کن دیگه تصویرچرا نمیذاری برم تصویر
دست من فعلا فقط رو کیبورده, دکمه هاش تو دستامه. هیچ چیز دیگه هم نیست.

باشه.حالا که اصرار میکنی نمیرم تصویر
تصویر شما باشی خوشحال میشیم
چرا میزنی خوب.شوخی بود دیگه.رفتم بابا تصویر
زورم نمی رسه بهت,

زنده باشی.به امید دیدار همیشگی
شاد باشی
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست.هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود.صحنه پیوسته بجاست.خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.(سهراب سپهری)
نمایه کاربر
mohammadreza
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 1052
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط mohammadreza »

سلام آقا سیروس
سلام رضا جان
ارادتمند
مخلصیم

چطوری ؟؟؟
شکر, شما چطوری؟؟

منم خوبم تصویر
خدا رو شکر تصویر


ما دوباره اومدیم !!!
خوش اومدی عزیزم.

تا حالا شده توی دانشگاه سلام کنی و جواب نشنوی ؟؟؟(منظورم از سمت جبهه ی متحدین بود)
جبهه متحدین؟؟ منظورت رو که نفهمیدم, اما شده, زیاد شده, چه دانشگاه, چه خیابون. چه خانوم, چه آقا.
این که حواسشون (حواسمون) نیست یه مسئله جداست. اما در مورد اینکه حواسمون (حواسشون) هست و سلام نمی کنیم(نمی کنن) یه عالمه حرف هست.
اتفاقا روی این مسئله هم حساسم, اصلا جالب نیست که 3 سال با همیم باز هم از کنار هم بی توجه رد شیم.
حالا اگه بگی یک نفر اصلا دوس نداره بهت سلام کنه اشکالی نداره, یه مسئله ی خیلی عادیه, خیلی راحت هم میشه باهاش کنار اومد, آدم میدونه مثلا فلانی دوس نداره بهش سلام کنی, یا به تو سلام کنه. خیلی هم منطقیه(دوس نداشتن رو عرض می کنم, بهترین دلیل منطقی برای هر چیزیه به نظرم)
اما اینکه یه بار که کارت دارن سلام کنن, اما دفعه بعد مثل یه آدم غریبه از کنارت رد شن عذاب آوره.

باز بدترش اینه که یه نفر که همچین شرایطی داره توی چشمت زل بزنه منتظر بمونه تا سلام کنی, ا
اگه من نوعی به یه خانم معمولا اول سلام نمی کنم این تصور رو دارم و احتمال میدم که اصلا خوشش نیاد, دوس نداشته باشه من بهش سلام کنم.( به خاطر شرایطی که ممکنه یه خانم داشته باشه)
اما این تصور برای یک خانوم فکر نکنم پیش بیاد.( حالا اگه بیاد که احتمالش به نظر من خیلی کم تره باز هم برای خودش دلیله و نمیشه انکارش کرد.)
ولی این از همون اول برای من یکی حداقل خیلی مشکل بود, اول یا دوم سلام کردن مسئله نیست. فقط منتظر سلام کردن نمونین, این برای طرف مقابلتون خیلی ناراحت کننده ست,
این که سرتون رو بندازین پایین تا با هم کلاسیتون مواجه نشین, این که همیشه منتظر بمونین تا اون سلام کنه, این که یه بار سلام کنید یه بار فقط زل بزنید, این که یه بار حتی روتون رو برنگردونین و بلند نشین با اینکه میدونید دوستتون پشت سرتونه و دارین صداشو می شنوید اما انگار که یه درخت پشتتونه, برای خیلی ها عذاب آوره, از محبتتون کم می کنه.
این حرفام با همه بود, به غیر از یک نفر دیگه کسی رو نمیشناسم که به نظرم در این مورد درست رفتار کنه.
همین جا هم اگر این اتفاق از جانب من افتاده و حواسم نبوده از همه عذر خواهی می کنم,
از خانم اشرف زاده هم عذر میخوام که یه بار این اتفاق افتاد و من شرمنده شون شدم. ببخشید واقعا, حواسم نبود.
دلم یکم زیادی پر بود, عذر. تصویر

اصلا باید به همدیگه سلام کنیم یا اینکه بی تفاوت از کنار همدیگه بگذریم ؟
توضیح کامل فکر کنم بالا دادم.

از نظر ارتفاع دوست داری کجای کوه باشی ؟؟
همه جاش جذابیت خاص خودش رو داره, اما از همه جاش جذابتر قله ی کوهه, که هر وقت کوه رو میبینی سرت رو میاری بالا قله ش رو نگاه می کنی.
از اون بالا به پایین نگاه کردن هم لذت و آرامش خاص خودش رو داره.

نظرت در مورد SHIFT + DELETE ؟
تیم خوبی بود تصویر حیف که تار و مار شد, اسمشم خیلی دوس داشتم تصویر

قبلا با KNIFE کار کرده بودی یا KNIFE ROUND رو شانسی ، تنهایی گرفتی ؟؟؟
نه بابا, همونجا فهمیدم Knife Round چیه, یعنی همونجا هم نفهمیدما تصویر فکر کردم برای دست گرمیه تصویر
بلـــــــــــــــــــی, تقریبا شانسی بود, البته اینم بود که شما همه شون رو Damage کردین من کشتم تصویر

5 تا از دلایل باخت مفتضحانمون رو بگو (اگه خواستی می تونی دلایل بیشتری رو هم بگی)
1-وجود من,2-وجود تو, 3-وجود علی, 4-وجود اون علی,5- وجود تیم اونا تصویر

به نظرت بین خشک شدن رودخونه ی اترک و بطری آب معدنی خانم غوث رابطه ای هست ؟؟؟ تصویر
به نظر سوال جالبیه که تو چند تا صندلی دیگه هم پرسیده شده تصویر
رابطه که نداره, خانوم غوث خودشون توضیح دادن.
خانم غوث بی زحمت فاکتور این آب معدنی هایی که می خرین رو بگیرین, آپلود کنید تو سایت تا دوستان شکشون بر طرف شه, خیالشون راحت شه. تصویر

اگه یه روز بفهمی که بعد از 6 ترم یکی از همکلاسیات هنوز نمیشناستت چه حسی بهت دست میده ؟؟؟ تصویر
گریه نداره پسر خوب تصویر
میشناختن, چهره و اسمت رو با هم منطبق نکرده بودن تو ذهنشون.
خب مسلما خوشحال نمیشم, همین.

دوست داری روز تولدت چه هدیه ای بگیری ؟؟؟ (نمیدونم این سوال رو قبلا ازت پرسیدن یا نه)
من دوس دارم خبر خوب بگیرم, اتفاق خوبی برام بیفته, یه تغییر ناگهانی

راستی سیروس آخرش هم نگفتی چیکار کنیم
یه برنامه ای بریز دیگه
هماهنگ شیم
تصویر
تصویر این تیکه کلامات رو یادداشت کن یه جا, تک تکش واسه ما خاطره ست, اولش که می شنویم اینجوریم تصویر بعد که بیشتر تکرار می شه اینجوری تصویر یکم بیشتر تصویر و اما یکم بیشتر تر تصویر.
برمیگردم تصویر
منتظرت هستم
...Act like a Champion, Be a Champion
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط Mohades »

MOHSEN نوشته شده:این داستان امین رو من کامل تعریف میکنم :
در یک شب خنک بهاری، من و وحید و امین و علی و میلاد نشسته بودیم سر سفره و داشتیم شام میخوردیم. خب
علی و میلاد هم که رزرو نداشتن و من بر عکس همیشه رزرو داشتم . خب
شام ماکارونی بود، من یه طرف سفره نشسته بودم، وحید یه طرف ،امین یه طرف، میلاد و علی هم یه طرف. خب
وحید سسش رو نخورد ،چون میخاست ماکارونیش رو با ماست بخوره. خب
من و امین سس وحید رو با هم تقسیم کردیم. خب
دیشبش که جمعه بود و دانشگها غذا نمیداد ما سوسیس درست کرده بودیم. خب
سوسیس میلاد درست کرده بود، ولی انگار هنوز خام بود. خب
همه دل درد شده بودیم، جز وحید. خب
تا وقت شام همه خوب شده بودیم، جز میلاد. خب
میلاد ماکارونی نخورد و ماست موسیر خورد. خب
همچنان گرم خوردن بودیم که علی با خوشحالی گفت که من تو مسابقه تشخیص چهره برنده شدم. خب
امین پرسید چطو !!! خب
علی هم گفت منو مهدی اسماعیل پور برنده شدیم. خب
علی فک می کرد که واقعا همینطوره. خب
یعنی خبر نداشت امین برنده شده. خب
امین هم گفت خوش به حالتون ما که شانس نداریم، کلا ما تو زندگی شانس نداریم. خب
بعد وحید سرش رو بلند کرد و گفت امین برنده شده بود که مهدی برنده نشده. خب
علی هم سریع گفت نه نه مهدی بوده. خب
امین هم هر کی هر چی میگفت یکی در میون می گفت ما شانس نداریم. خب
بعد من در یه حرکت کثیف به علی گفتم علی با وحید همکاری کن دیگه ،داره امین رو سر کار میذاره (یعنی تو هم بگو آر ه امین برنده شده.) خب
البته من خبر داشتم که امین برنده شده. خب
اینجا بود که امین دیگه وافعا مطمئن شده بود که برنده نشده و وحید داره سر کارش میذاره. خب
در اینجا بود که وحید در یه حرکت کثیف تر به امین گفت امین تو برنده شدی. خب
امین که تا الان سی بار گفته بود نه ما شانس نداریم ،دیگه وارد ضمیر نا خود آگاهش شده بود که برنده نشده. خب
هر چی وحید می گفت برنده شدی می گفت نه ما شانس نداریم. خب
اینجا بود که وحید گفت اگه برنده شده بودی نصفش مال من . خب
نمی دونم چرا اینجا امین قبول کرد. خب
ولی قبول کرد. عجــــــــــــــــــــــــــــب تصویر
سلام!
سلام بر شما, خوش اومدین دوباره
ببخشید من سوال ندارم!تصویر
خواهش می کنم, بفرمایین, تاپیک خودتونه
فقط اومدم اینجا با توجه به مفصل شدن موضوع فوق دعوت کنم از دیگر دوستان اهالی منزل جناب برفه ئی اینا ! اگه چیزی از قلم افتاده از جمله تعداد و وزن دقیق سس ها و .... توی سایر تاپیک های موجود مثلا کشکول! این خاطره رو تکمیل کنن!تصویر
طوری که آدم قشنگ موضوع دستش بیادا!
دیگه این به عهده ی دوستانه, بچه ها لطفا دل به کار بدین. تصویر
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط Mohades »

آقا ما بازم بی سوال اومدیم یه چیزی بگیم یه وقت تو دلمون نمونه!!تصویر
خوش اومدین خانوم, خوب کاری کردین تصویر

دقت کردین بچه ها ( و البته خودم!) از صندلی داغ به نحو احســـــــــــــــــــــــــنـت استفاده میکنن که هرچی تو دلشون مونده به طور محسوس یا نا محسوس به هم بگن!!تصویر
درصد قابل توجهی از سوالا تیریپ کنایه ست!]
الالخصوص! 6 ترم که هیچ کی الان نفهمیدا!!!!تصویر

خب اینم یه جورشه دیگه, اینجا نگن کجا بگن؟؟ تصویر
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
mashad?

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط mashad? »

سلام
علیکم السلام

بچه کجای مشدین ؟
دوران طفولیت قاسم آباد, نوجوانی وکیل آباد, در حال حاضر 17 شهریور

اصالتا مشدین ؟
بلـــــــــــــــی, پدر و مادرم تو مشهد به دنیا اومدن و بزرگ شدن یعنی اصالتا دیگه؟؟

خصوصیتای خوب و بد مشهدیا ؟
اصلا دوس ندارم یه خصلت رو به یه عده ی خاص نسبت بدم, یعنی میشه نسبت داد ها, اینایی که میگن معمولا درسته, اما این همیشه برقرار نیست. برای همین نگیم همه شون بهتره.
اینجوری میگن که اکثر مشهدیا تیز بازی در میارن
تصویر و یه خرده دستشون تو جیبشون نمیره. یا دستا بزرگه یا جیبا کوچیک.
خصلت خوب هم اینه که اکثرمون تعصب شدید روی مشهدی بودنمون نداریم.

خصوصیت مردم کدوم شهر ایران و دوست دارید؟
اکثر شمالی ها, اکثر شیرازیا و اکثر اصفهانیا.

اگه میتونستید بدونه هیچ مشکلی یا محدودیتی ی شهرو از ایران واسه زندگی کردن انتخاب کنید کجا رو انتخاب میکردید ؟
حتما یه شهر از شمال بود, ترجیحا بابلسر

خصوصیت خوب و بد مردم قوچان؟
این رو به جد عرض می کنم, اکثرشون اصلا راه رفتن تو خیابون و پیاده رو رو بلد نیستن. اکثرشون زود علیه آدم جبهه می گیرن.
خصوصیت خوب هم اینکه آدمای درستشون واقعا درستن..

رانندگی مشهدی ها ؟
افتضاح.

تهرانیا ؟
خیلی بهتر از مشهدیا.

قوچانیا ؟
بدتر از مشهدیا.

اصفهانیا ؟
نمیدونم, اصفهان نرفتم.

شمالیا ؟
بهتر از مشهدیا.

تبریزیا ؟
نرفتــــم.

آگه یکی بیاد مشهدو از ی مشدی آدرس بخواد چند درصد فکر میکنید به مقصد میرسه ؟
خداییش من همیشه هول میشم و متعاقبا آدرس اشتباه میدم. به جان خودم تقصیر خودم نیست, آخه مشهدم مسافر زیاد داره, بزرگم هست, باید حق داد که درصد آدرسای اشتباهی هم که داده میشه بیشتر باشه.
حالا ما که آدرس اشتباه میدیم, بعضیا هر کاری کنی آدرس نمیدن
تصویر

ی جای دیدنی تو مشهد که اگه کسی بیادو اون جارو نبینه حیف میشه ؟
طرقبه شاندیز

چه جاهای دیدنی از مشهدو بیشتر دوست دارید؟
انتهای انتهای طرقبه, یه بارم با دوستام رفتم دهبار, خیلی زیبا بود.

جایی از مشهد هست که ندیده باشید ولی دوست داشته باشی ببینی؟
در حال حاضر یادم نمیاد

به نظرتون زندگی تو مشهد واسه جوون ها چه جوریه ؟
مثل بقیه شهر ها, فقط به خاطر مذهبی بودنش یکم حساسیتاش بیشتره, بیشتر جوونا رو اذیت می کنن.

چرا نمیذارن تو مشهد کنسرت برگزار بشه ؟
به خاطر وجود یک نفر آدم غیر منطقی. امیدوارم همون خدایی که بهش اعتقاد داره هدایتش کنه.
خدای هممون هممون رو هدایت کنه.

چرا تهران این قدر با بقیه شهرا فرق داره ؟
بالاخره پایتخته, مردم مطلع تری داره, حق و حقوقشون رو بیشتر از شهر های دیگه میدونن. علاوه بر اون مراجع رسیدگی به شکایاتشون هم دم دست تره به نظر.

کلا نظرتون در مورد زندگی کردن تو ایران ؟
اگه تواناییش رو داشته باشم حتما خارج ایران رو هم میبینم, و در حال حاضر که از نزدیک ندیدم فکر می کنم که شرایط اونجا خیلی بهتر از ایران باشه, و اگه بتونم حتما می مونم.
بنده اصلا آدم نژاد و میهن پرستی نیستم.


خسته نباشید .
سلامت و شاد باشین
نمایه کاربر
MOHSEN
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 274
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 25 مهر 1389, 8:30 pm
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط MOHSEN »

آقا من هنوز داستان رو کامل نکرده بودم.
ادامش : بگو بگو

هیچی دیگه.
امین باورش شده بود که برنده نشده. نه بابا!!
وحید هم گفته بود که اگه برنده شده بودی نصف شارژت مال من. جــــون مـــا؟؟
اینجا بود که وحید چند بار پیاپی گفت جلو همه این بچه ها باید قول بدی که نصف شارژتو بدی به من. شوخی نکن
علی ساکت نشسته بود و شامشو می خورد. اِ اِ اِ
میلاد هم شامش تموم شده بود و سر جاش نشسته بود. اَی بابا
منم داشتم شامم رو با سس می خوردم. خوش به حالت
امین هم که سسش تموم شده بود داشت ماکارونیش رو خالی می خورد. بنده ی خدا بهش سس می دادی خب
و اینجا بود که همه ناگهان فریاد براوردیم اااااااااااااااااااااااااااااااااااا (این همون تیکه جدیده خونمونه).
امین تازه فهمید چه کلاه "بزرگی" سرش رفته. چه کلاه بزرگی؟
و دوباره گفت دیدی ما شانس نداریم. کو؟؟
یه شارژ برنده شدیم ،اونم باید با وحید تقسیم کنیم. چی شده؟؟

حالا طبق این داستانی که خوندی در مورد شخصیت های داستان یک خط بنویس.
دمت گرم.
وحید شارژ دوس داره, با نصفه ی شارژ هم بیشتر حال می کنه تا با همه ش.
تو هم سس دوس داری
علی کلا به هیچ کدومتون محل نمیده
میلاد زیاد تو بچگی بهش گفتن سر جات بشین پسر, خوب یاد داره.
امین هم سس دوس داره, اما نداره, مثل شانسی که فکر می کنه نداره.
محسن معصوم زاده، نه محسن است نه معصوم زاده
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط Samaneh »

سلامی دوباره
سلام خانم غوث

خوب هستید ؟
ممنون, شما چطورین؟

خانواده محترم خوب هستن ؟
بازم ممنون, خوب هستن.

خوش میگذره ؟
میگذره فقط.

ایام به کام هست ؟
هی, بدک نیست, نباشه چی کار کنیم حالا؟

چه خبرا؟
سلامتی شما, دوستان, شادی بقیه.

و :
1. مشتاق شدم یکی از شوخیهاتون یا سر کاری هاتون و بشنوم ! لطفا !راستی جوکم بلدین !؟
این رو بذارین همون آخر بگم, نه که شوخی هام زیادن, واسه همین. تصویر

2.تو بازدید از کارخونه اگه یکی به طور کاملا! کاملانا تصادفی و اتفاقی یهو پاش میخورد به اون ظرفا که توش لعابای کاشی بود و میریخت روی یکی از دوستان به نظرتون اتفاق خاصی می افتاد؟ اگه اون دوست شما بودید چی؟چی کار میکردید؟ بعد حالا اگه بهتون میگفت آقای بنایان از این قسمت برید ، این قسمت گل نیست ! بعد یهو تا پاتون و میذاشتید روی زمین تا کمر میرفتید تو گل چی؟بازم اتفاق خاصی می افتاد؟
بستگی به دوستش و کسی که پاش کاملا کاملا اتفاقی به ظرف می خورد داشت,
خب, من که مشخص شدم, اما اون طرف که پاش به ظرف می خورد هنوز مشخص نیست,
شما از یه برخورد کاملا متواضعانه تا یه برخورد کاملا خشن رو می تونین برای خودتون تصور کنید.
اتفاق خاصی که نه, فقط من گلی می شدم دیگه, اینم که زیاد اهمیت نداره,
و همونطور باز هم به طرف مقابل بستگی داشت و همون بازه ی برخورد رو براش در پی داشت.


3.تو بازدید کارخونه کاشی سازی وقتی رفتیم اونجا که تا زانو رفتیم تو گل! چه حسی بهتون دست داد ؟؟وقتی دوباره آقاه مارو مجبور کرد از اونجا برگردیم چی؟کلا به نظرتون لازم بود بریم تا زانو تو گل !اونم واسه حرفای اون آقاه ؟ اصلا نمیشد از همون دور ایشون حرفشونو میزدن؟
این حس که چه جوری امکان داره یه انسان این قدر , کم فهم/ حواس پرت/ مریض/ باشه.
نه خیر, واضح بود که لازم نبود. تا زانو هم که میرفتیم باز هم یا صداشو نمیشنیدیم. بس که سر و صدا بود اونجا, تازه آقایون مشتاق علم هم که ماشاالله امون نمی دادن نزدیک شیم.

4 .حالابازدید چه طور بود؟خوش گذشت ؟
جالب بود, کلا این بازدیدا اگه زیاد تر بشه خیلی خوبه, چه از دید علمی, چه غیر علمی.
و :
5.اگه کسی رازی و بهتون بگه و بهش قول بدید به کسی نگید اما در شرایطی میبینید که اگه اون رازو به شخص سومی نگید ممکن مشکلی پیش بیاد و اگه به رازداری اون شخص سوم اطمینان نداشته باشید / اگه اطمینان داشته باشید چی کار میکنید ؟
چه اطمینان داشته باشم چه نداشته باشم نمی گم.
سعی می کنم اول خودم مشکل رو حل کنم, در غیر اینصورت همون طرف رازگوینده رو در اطلاع قرار می دم.


6.تا حالا شده به کسی قول بدیدو زیر قولتون بزنید ؟

قولی که مثلا از نظر زمانی دیر میرین یه جایی یا شبیه اینا که مسلما بوده,
اما تمام تلاشم رو میکنم حتی همون ها هم نباشه


7.تا حالا شده کسی ازتون انتقاد کنه و ناراحت بشید ؟اصلا میزان انتقاد پزیریتون از 10 ؟
فکر می کنم بــــله,
سعی می کنم زیاد باشه و در این مواقع منطقی باشم, اما این در صورتی که طرف مقابل هم منطقی باشه.
متاسفانه چند باری حس کردم که بدون دلیل سعی کردم علیه انتقاد جبهه بگیرم که خوشبختانه متوجه شدم.
فکر کنم حداقل 8 باشه.

8.دوست دارید چه افرادی ازتون انتقاد کنن؟
دوس دارم کسی باشه که به موضوعی که داره انتقاد میکنه کاملا تسلط داشته باشه و شرایطم رو تقریبا بدونه

9. نظرتون در مورد افرادی که انتقاد پذیر نیستن ؟
پیشرفت نخواهند کرد, قابل اعتماد هم نیستن.

10.تا حالا شده کسی و ناراحت کنید، طرف مقابل هم بگه که ناراحت شده ! ولی شما اصلا به روی مبارک هم نیارید؟
امکان نداره, حتما روم تاثیر میذاره,
اگه حتی حق هم نداشته باشه باز هم حس بدی می گیرم.


11.تا حالا از کسی انتقاد کردید بعد پشیمون بشید؟
بـــــــــــــــــــله, خیلی, افرادی که انتقاد روشون هیچ تاثیری نداره, هزار بار هم بگین درست نمیشن, اون چیز جزو ذاتشون شده.

12.تا حالا شده دوستی و به خاطر انتقاد کردن ازش ( به جا /نا به جا ) از دست بدید؟
به خاطر نمیارم,

13.چندتا انتقاد که دیگران ازتون کردنو اگه دوست دارید بگید ؟
میگن اخم می کنم, نمی خندم, حرف نمی زنم, زیادی حرص و جوش می خورم برای چیزای الکی, بعضی موقع ها بدون قصد کنایه می زنم که منظور بدی ازش برداشت میشه.

14.به نظر خودتون تا چه حد ظاهرو باطنتون یکیه ؟
فکر می کنم خیلی, خیلی سعی می کنم اینطور باشه

15.تا حالا شده بترسید از اون روزی که عزیزانتون و فراموش کردید؟ اصلا میشه یک روزی آدم عزیز ترین افراد تو زندیگشو از یاد ببره ؟
بــــله, شده, خب انسانیم دیگه, فراموشکار و خطاکار.
نمیدونم والا, امکان همه چیز هست, اما همونطور که فراموشی خیلی چیزها خوب نیست فراموشی بعضی چیزها هم خیلی خوبه
بعضی موقع ها لازم میشه عزیزترین افراد رو فراموش کنیم.


16.نظرتون در مورد این قسمت از شعر سهراب :
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال!
زیباست, برای نگاه عاشقانه کردن هم عشق لازمه, باشه ما هم نگاه می کنیم.
کاملا قبول دارم وقتی اونطوری نگاه کنین همه چیز رو قشنگ میبینین و خلافش هم کاملا صادقه.


17.این قسمت و آخر زمان صندلی داغتون بیزحمت جواب بدید !
چشم
کدوم یکی از سوالایی که ازتون پرسیدن :
بیشتر به فکر فرو بردتون ؟
روی اکثرشون فکر کردم, و روی بعضیا خیلی زیاد.
سوالای خانم کرابی به خصوص ویژگی آدم شاد
سری اول سوالای یعقوب, مخصوصا اون نقطه مثبت و منفی هاش که واقعا کشت منوتصویر

سوالای خانم غوث, مخصوصا سری سومش
سوالای امین که همیشه حرف زدن باهاش برام جالب بوده, معمولا آدم رو به فکر وادار می کنه.
سوالای رضا سری آخر و اونی که گفته بود اگه از کسی ناراحت بشی باید بهش بگی یا نه.
سوالای اعتقادی خانم رجب زاده و خانم ساجدی فر.

بیشتر دوست داشتید ؟
سوال که نه, اما از جواب خودم راجع به مهریه خیلی خوشم اومد.تصویر
دوستان خیلی لطف داشتن, اون پست ها هم حسابی شرمنده م کرد.
اونی هم که راجع به سلام کردن بود خوب بود, هر چی تو دلم بود گفتم دیگه.
آهان, اون پست خانم غوث هم خیلی دوس داشتم, که می خواستن حرص بنده رو در بیارنتصویر
نه تنها نتونستن به هدفشون برسن, بلکه خیلی هم خوشمون اومد, به جد عرض کردیمتصویر
ناراحتتون کرد؟
مار و ملخ و متعلقاتش توش بود
به زور جواب دادید؟
فکر کنم پستی رو به زور جواب ندادم, بوده که دوس نداشتم جواب بدم, اما اگه واقعا نمی خواستم جواب نمیدادم.
کلی خندوندتون؟
همون پست خانم غوث که بالا گفتم,
و هم چنین دارت و دارت بازی خانم کرابیتصویر
عصبانیتون کرد؟
به خودشون گفتم.
حرصتون و در آورد؟
5 تا سوالی بود که محسن حواله داده بود به خودم, زحمتی کشیده بودا
سوال یعقوب که گفته بود آموزش و پرورش رو اساسی تحلیل کنم.

1. یک جمله به بچه های الکترونیکی 88 که براشون به یادگار بمونه؟
فقط یه جمله ست که دوس دارم بدونیم, امیدوارم به کسی بر نخوره و دچار سوء تفاهم نشه,


چقدر حقیرند مردمانی که
نه جرات دوست داشتن دارند ،
نه اراده دوست نداشتن ،
نه لیاقت دوست داشته شدن
و نه متانت دوست نداشته شدن،
با این حال مدام شعر عاشقانه می خوانند ...
(دكتر شريعتي)

2. یک جمله به سمانه غوث که براش به یادگار بمونه ؟
هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد …
زخم خوردن
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد !
مهدی اخوان ثالث
دقیق یادم نیست ! فکر کنم گفتید:
دوست آن است که گیرد دست دوست در اوم! در! در! ...باورتون میشه همین الان یادم بودا تا اومدم بتایپم یادم رفت !!خدا آخرو عاقبتمو بخیر کنه واقعا !
امیدوارم آخر و عاقبت هممون خوب باشه.

که این طور ! پس:
راستی ! راستی فهمیدید چی شده ؟؟
چی شده؟؟

آقای اسماعیل پور گفتن که میخوان بخوابن بیدارشون کنید ،بعد اگه بیدار نشدن 5 دقیقه دیگه بذارید بخوابن بعد بیدارشون کنید !!!
چه جالب! جهت اطلاعتون برای در اومدن حرص بگم که, اول نیت, سپس وقتی از خواب بیدارش کردم, چشماشو باز می کنه, میگه بذار 5 دقیقه دیگه بخوابم و بعد هم پتو را به روی سر مبارک خواهد کشید. این چنین است.
کلا از خواب بیدار کردن به خودی خود کار غیر جالب و حرص درآری هست دیگه...

تازشم ی چیزه دیگه هم گفتن کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه :
چقدر چیز به شما میگن, ایول,

نمره میان ترم ماشینشون و شدن 20 از 10 نمره ! بعدشم گفتن که خودشون چشمتون کردن ! بعدترشم گفتن که خونشون صدف نیست !بعد تر تر شم گفتن که ، مثله اینکه یادم نمیاد!خب عیب نداره ! همینا کفایت میکنه !!
باز هم جالب! کفایت که بله, اصلا نیازی نبود خودتون رو تو زحمت بندازین, امروز به اندازه کافی حرص خوردم.

یک سوال دیگه :
اگه یکی یک کاری بکنه که توقعشو نداشتید و باعث بشه که کلا دیگه سعی کنید به هیچ کی اعتماد نکنید ! و ندونید که اون شخص کیه!!!!!؟ چه حسی بهتون دست میده ؟ دوست ندارید هر کاری بکنید تا اون شخصو پیدا کنید و ازش دلیل بخواید ؟ یا حداقل بهش بگید که دیگه کارشو تکرار نکنه !؟
سعی می کنم همچین اتفاقی نیفته, یعنی یک نفر اعتماد من رو نسبت به همه سلب کنه. اما خب میشه باز هم.
اگه ندونم....
خب چرا؟ خیلی دوس دارم.
چرا, اونم کار خیلی خوبیه.


شاید تا بعد ....
شاید
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
هم کلاسی

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط هم کلاسی »

سلام
سلام

خسته نباشید
سلامت باشین

اقای بنایان تصور نمی کنید که یکم یک جانبه فکر می کنید.درسته که ما سه سال هست که هم کلاسیم اما هم دیگر هنوز خوب نمی شناسیم
اگر می بینید که هم کلاسی شما به شما سلام نمی کنه هزارویک دلیل مختلف میتونه داشته باشه و چه بسا کسانی که به خاطر محدودیت های مختلف شاید سلام نکنن اما هیچ وقت احترام کسی رو زیر پانمی گذارند.
چقدر خوبه که همیشه به یاد هم باشیم(البته به نیکی) واز یک سلام کردن یا سلام نکردن ساده برداشت های متفاوتی نکنیم

من سعی می کنم دقیق و به ترتیب بخونم و دقیق و به ترتیب جواب بدم, شما هم لطفا همین کار رو بکنید.

بنده شاید یک جانبه فکر کنم, اما تصور خود بنده اینجوری نیست.

1- توی این سه سال نتونستین به اندازه ی یک سلام کردن دوستاتون رو بشناسین؟
2- من به شخصه یه حسی دارم که وقتی مثلا دو بار میرم یه نونوایی, وقتی نونوا رو میبینم یه چیزی از درون بهم میگه باید بهش سلام کنم. شما این طور نیستین؟؟
3-
به نظرتون اصلا لازمه یک نفر رو از لحاظ شخصیتی تحلیل کنین, بشناسین, بعد بهش سلام کنین؟؟


من داخل حرفام هم گفتم, اصلا این جوابایی که به 3 تا سوال بالا میدین اهمیتی نداره, شاید یکی دوس نداره سلام کنه, این بهترین دلیل برای منه.

من که نگفتم همه باید سلام کنن, یا هر کی سلام نکنه فلان, فقط گفتم جالب نیست وقتی با یه نفر کار دارین بهش سلام می کنین اما وقتی که دیگه کارتون تموم میشه انگار که اصلا نمیشناسینش.
اون جوابی که به سوالای بالا میدین مربوط به شخصیتتونه, من که این شکلیم, برامم آنچنان اهمیت نداره بقیه چه جوری فکر می کنند.
موفق و موید و شاد باشین.
Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط Samaneh »

یعنی سوژه از این بهتر خداییش پیدا نکردین !
به ما ربطی نداره خانوم, به خودشون بگین
تصویر

بنده همین جا اعلان میکنم که آقا این آب معدنی من به خدا یا خودش آب داره !یا اینکه از این آب معدنی بزرگا میریزم توش ! ( البته کار درستی نیست چون میگن ازاین بطریا باید یک بار استفاده کرد !) ولی این کارم خیلی انجام نمیدم !(مخصوصا تو فصول گرم !)دوستام تو خوابگاه شاهدن ! و اینکه باور کنید من آب اترک و نریختم تو بطری آب معدنیم ! اصلا نمیدونم این رودخونه ه کجاست که برم آبشو بردارم بریزم تو آب معدنیم ! آب مشهد قابل خوردن نیست چه برسه به آب اینجا !
بعـــــــــــــله, این رودخونه ه که جای همون پل ست. اما شما فکرشم نکنید. بــــــــــعــــــــله, کاملا تایید میشه.

جهت اطلاع دوستان کنجکاو !تارخ بطری های آب معدنی هم میتونه یکسان باشه !!!!
تصویر چه دقتی!!

بازم اگه ابهامی تو این بطری آب معدنی بنده میبینید ! میدونم تعارف نمیکنید !!بگید!
تصویر
فقط یه چیزی, امیدوارم روزی نیاد کوله تون باشه آب معدنیش نباشه, اون روز بچه ها باید بگردن یه سوژه جدید پیدا کنن.
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: صندلی داغ: آقای سیروس بنایان

پست توسط Mohades »

من بازم سوال ندارم!
Afra نوشته شده:یعنی سوژه از این بهتر خداییش پیدا نکردین !

بنده همین جا اعلان میکنم که آقا این آب معدنی من به خدا یا خودش آب داره !یا اینکه از این آب معدنی بزرگا میریزم توش ! ( البته کار درستی نیست چون میگن ازاین بطریا باید یک بار استفاده کرد !) ولی این کارم خیلی انجام نمیدم !(مخصوصا تو فصول گرم !)دوستام تو خوابگاه شاهدن ! و اینکه باور کنید من آب اترک و نریختم تو بطری آب معدنیم ! اصلا نمیدونم این رودخونه ه کجاست که برم آبشو بردارم بریزم تو آب معدنیم ! آب مشهد قابل خوردن نیست چه برسه به آب اینجا !
تصویر

من شاهــــــــــــــــــدم!
----تصویر----
سمانه جان توجه کن :
توجه کنید خانم غوث تصویر
املا , انشا , جغرافیا!!تصویر
بلــــه
خواهش میکنم ازت!تصویر
خواهش می کنن ازتون تصویر
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

قفل شده

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان