علی جان ما برنده میشیم لاقل یه خبری بده قربونت!
دیشب نشسته بودیم با وحید و علی و میلاد و محسن شام میخوردیم که طی یک عملیات ضربتی_ هماهنگ که در عین حال ناهماهنگ بود! وحید موفق به دست یابی به 50% از جایزه نفیس!! این جانب گردید!
گوشت شه به تنت وحید!!(
تذکر: در این جا از افعال معکوس استفاده شده است!!)
عملیات به شرح زیر است:
[علی در حالی که اشک در چشمانش جمع شده]:بالاخره نمردیم و ما هم برنده این مسابقه شدیم!
[امین با نگاهی خیره به علی]: چوطور!؟
علی: من و مهدی اسمعیل پور این هفته برنده شدیم
[امین با آهی برون نهاده از دل! ]: خوش بحالتون ما که از این شانسا نداریم
[در این لحظه وحید که تازه متوجه بحث میشود با نگاهی متعجب میگوید]: مهدی برنده نشده که! امین برنده شده!
امین:چوطور؟! (تیکه کلام خونه ما!!)
محسن:حالا اینقدر بگو وحید تا امین باورش بشه!
[وحید با چشمانی پر از طمع]: شـــــــــــــــــرط اگه برنده شدی نصفش رو میدی من؟!
امین: وحید ما از این شانسا نداریم اگه داشتیم اینجا نبودیم برو خودت رو رنگ کن این دفعه که نگرفت برو تمرین کن شاید دفعه بعد تونستی!
[وحید مجددا]: شــــــــــــــــــــــرط!؟
امین: باشه قبول!
[در این لحظه وحید و محسن همراه با خنده مرموزانه یک صدا]:
ا ا ا ا !!!

(عبارتی ست مرسوم در خونه ما به نشانه تحقیر!! ساخته ذهن آقا میلاد!)
و این جا بود که امین متوجه شد چه کلاهه گشادی سرش رفته و درس گرفت با هیچ کس حتی وحید سر چیزی شرط نبنده!! حتی اگه بهش بگن نفر اول کنکور شده!!
بعد ها خبر رسید که علی واقعا فکر میکرده مهدی برنده شده نه امین! و این وحید بوده که زیرکانه از موقعیت سواستفاده کرده!!!
حالا اگه به من گفته بودی چی میشد علی!؟ 