اولش که پرنده پر نمیزد رفتم سمت بوفه بسته بود هیچی دیگه خیلی غریبانه رفتم انتشارات فرم ارایه به استادو گرفتم رفتم پیش برزویی گفت برو پیش جهانگیر بمن ربطی نداره


(لازم بذکر است کلی سوتی دادم اون روز مثلا رفتم دفتر سابق حراست که الان مدیریت اموزش شده پیش سلطانی میگم از برج 2 دادم کارت دانشجوییمو المثنی بزنین چی شد پس نزدین هنوز سلطانی منونگاه کردگفت برو حراست اونوره اقاجان منم که طلبکارانه وارد شده بودم شرمگینانه خارج شدم - تازه در اون لحظه به شباهت حسینی و سلطانی پی بردم)
پس از چندی یهو وسط دانشگاه دیدم یکی داد میزنه سلام ممممممممممممد
علی دوست پرست هم پشت سرش اومد بیرون داد زد اه اییییییییییییییین
خلاصه نمیدونم کلاس چی داشتن یکی یکی ریختن بیرون همشون اومدن سمت من منم دلم براشون تنگ شده بود مونده بودم با کدومشون صحبت کنم یه چندتا عکسم به پیشنهاد امین گرفتکه میذارم براتون
راستی قوچان بدون بعضی بچه ها برام خیلی دلگیر شده بود یادش بخیرچ
