sajedifar نوشته شده:
راستش من بچه ی خود کفاییم اگه کسی پایم نباشه خودم یه تنه حریفم، تازه اطرافیانمم ساپرت میکنم.همین ترم یکی از بچه ها برگش کامل سفید بود غیر از یه سوالش،نتونستم جلوی خودمو بگیرم بعد در نهایت این شد که بهم خبر داد که پاس شده.
خدارو شکر تا بحالم لو نرفتم(زدم به تخته)
اول از همه نیت مهم،نیتت باید ااهی باشه.دوم اینکه باید خیلی خونسرد باشی و خودتو لو ندی و رنگ به رنگ نشی.به فرض محال اگه مراقبی تو رو دید باید بهش یه لبخند بزنی و سرتو با برگه هات گرم کنی البته تا بحال این اتفاق برای خودم نیوفتاده.
ترم 1 بودیم فکرشو بکن ترم 1 امتحان میان ترم ریاضی داشتیم که اگه اشتباه نکنم حذفیم بود،طبق معمول دیر رسیدیم و فقط 3 4 تا صندلی بین اقایون خالی بود،برگه ها رو پخش کردن خوب سخت بود دیگه البته سر این امتحان بیشتر رسوندم تا بگیرم.اواخر امتحان بود که دیدم اقای جلویی یک برگه پر کردنو گذاشتن کنار و مشغول دومی هستن با خودم فکر کردم که چرا یه برگه به این تپلی بیکار باشه برگه شونو برداشتم البته اول یه مکث به معنی اجازه کردم که ایشونم سری به معنای خواهش میکنم بفرمایید این چه حرفیه برگه ی خودتونه تکون دادن.یادمه اقای بید خوری کنارم نشسته بودن بنده خدا خیلی تعجب کرده بودن.تازه کارم که تموم شد برگه رو دادم به اون یکی کناریم بعد برگردوندم سر جاش.موقع دادن برگه ها یکی ازم سوال پرسید خیلی مضطرب بود بنده خدا منم برگمو داده بودم هرچی می گفتم متوجه نمی شد منم برگشو گرفتم دوباره نشستم در کمال خون سردی شروع کردم به نوشتن تا استاد بهم رسید نصف بیشتر یک سوالو براش نوشتم برگه رو دادم سریع به کناریم خودمم از کلاس زدم بیرون تازه بماند که این وسط چقدر با بچه های پشت سر رد وبدل اطلاعات کردیم.این مدلی که برات تعریف کردم از نوع دسته جمعیش بود.
آره واقعا سعیده جان تو تقلب رسوندن نمرت 20 !کسی هم بهت نگه کلا دوست داری به طرف حال بدیا ! آفرین !
( الان ی خاطره غیر خوراکی به ذهنم رسید !میان ترم الکترونیک 2 ! )
آها منم ی چیزایی یادم اومد ! یادمه امتحان میان ترم فیزیک مدرن بود من جلو بودم تقریبا ،برگه رو که دادم برگشتم کیفم و بردارم با صحنه هایی مواجه شدم که وقتی رفتم بیرون کلاس تا 10 دقیقه داشتم فقط میخندیم ! البته ناگفته نماند تو کلاسم خیلی نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده !!
فکر میکنم مشورتی ترین امتحانی بود که دیدم !
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
من اون اوایل با فرهنگ بازی در می آوردم آشغالم رو دستم نگه میداشتم تا به این سطل آشغال مذکور برسم اما وقتی دیدم خودشون واسه تمیزی شهرشون ارزش قائل نیستن منم گفتم به جهنم! یک پرتاب و سه امتیاز!!
من اون اوایل با فرهنگ بازی در می آوردم آشغالم رو دستم نگه میداشتم تا به این سطل آشغال مذکور برسم اما وقتی دیدم خودشون واسه تمیزی شهرشون ارزش قائل نیستن منم گفتم به جهنم! یک پرتاب و سه امتیاز!!
آخ...
حالا چرا میزنی!؟
جدا از تعصب مگه غیر از اینه که تو خیابون قوچان چیزی به نام سطل آشغال تعریف نشده؟
خب این یک فرهنگ شده که مردم آشغالاشون رو بریزن تو جوب از اون طرف هم یک نقش تعریف شده به نام مامور شهرداری که میاد و آشغالا رو جمع میکنه
نه این طرف از کاری که میکنه ناراحت ه و نه مامور شهرداری
تعریف ه دیگه یک جا سطل آشغال واسه این کار تعریف شده یک جا هم مثل قوچان جوب...
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
من اون اوایل با فرهنگ بازی در می آوردم آشغالم رو دستم نگه میداشتم تا به این سطل آشغال مذکور برسم اما وقتی دیدم خودشون واسه تمیزی شهرشون ارزش قائل نیستن منم گفتم به جهنم! یک پرتاب و سه امتیاز!!
آخ...
حالا چرا میزنی!؟
جدا از تعصب مگه غیر از اینه که تو خیابون قوچان چیزی به نام سطل آشغال تعریف نشده؟
خب این یک فرهنگ شده که مردم آشغالاشون رو بریزن تو جوب از اون طرف هم یک نقش تعریف شده به نام مامور شهرداری که میاد و آشغالا رو جمع میکنه
نه این طرف از کاری که میکنه ناراحت ه و نه مامور شهرداری
تعریف ه دیگه یک جا سطل آشغال واسه این کار تعریف شده یک جا هم مثل قوچان جوب...
امین جان ببخشید
نمی خوام اینجا بحث کنیم !! باشه بعدا یه روز مفصلا با هم صحبت می کنیم و قانعت خواهم کرد که این طرز فکرت اشتباهه!!
چه در مورد قوچان و چه در مورد هر جای دیگه ای !؟
نمی خوام اینجا بحث کنیم !! باشه بعدا یه روز مفصلا با هم صحبت می کنیم و قانعت خواهم کرد که این طرز فکرت اشتباهه!!
چه در مورد قوچان و چه در مورد هر جای دیگه ای !؟
اتفاقا من هم همین نظر رو دارم!!
یک روزی میاد که با هم گپ خواهیم زد و من تو رو قانع خواهم کرد که این طرز فکرم درسته!
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
من اون اوایل با فرهنگ بازی در می آوردم آشغالم رو دستم نگه میداشتم تا به این سطل آشغال مذکور برسم اما وقتی دیدم خودشون واسه تمیزی شهرشون ارزش قائل نیستن منم گفتم به جهنم! یک پرتاب و سه امتیاز!!
آقا این اره برقی من که نیست ؟؟
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
sajedifar نوشته شده:سمانه جان نه در این حد که میگی راجع به همه صدق نمیکنه میان ترم_ الکترونیک 2 تو بودی کنارم، امتحان_ ترم هم یه دوست_ عزیز کنارم بود.بستگی داره...
پاستیل پروردتیم سعیده جان !! خیلی خانومی !
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
من اون اوایل با فرهنگ بازی در می آوردم آشغالم رو دستم نگه میداشتم تا به این سطل آشغال مذکور برسم اما وقتی دیدم خودشون واسه تمیزی شهرشون ارزش قائل نیستن منم گفتم به جهنم! یک پرتاب و سه امتیاز!!
آقا این اره برقی من که نیست ؟؟
نمیدونم !! افتاده بود گوشه سایت ، دیدم استفاده ای ازش نمیشه گفتم یه وقت زنگ میزنه !!
ببخشید بی اجازه برداشتمش !! گویا اره برقی شماست ؟؟
نمیدونم !! افتاده بود گوشه سایت ، دیدم استفاده ای ازش نمیشه گفتم یه وقت زنگ میزنه !!
ببخشید بی اجازه برداشتمش !! گویا اره برقی شماست
گوشه سایت!!!
نه خواهش میکنم قابل شمارو نداره ! میخواینش بگیدا ! البته این کوچیکه نسخه قابل حملشه نیست سبک تره همه جا باخودم میبرمش در نتیجه احتمالا حواسم نبوده گوشه سایت جا گذاشتمش!! اون اصلیه تو کمده درشم قفله !
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...