amin نوشته شده:["]
من اون اوایل با فرهنگ بازی در می آوردم آشغالم رو دستم نگه میداشتم تا به این سطل آشغال مذکور برسم اما وقتی دیدم خودشون واسه تمیزی شهرشون ارزش قائل نیستن منم گفتم به جهنم! یک پرتاب و سه امتیاز!!
دفترچه خاطرات
مدیر انجمن: Cyrus
Re: دفترچه خاطرات
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
- amin
- کاربر ویژه
- پست: 1029
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
- محل اقامت: bojnord
- Been thanked: 1 time
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
حالا چرا !؟
خب آدم چرا باید دلش واسه مردمی بسوزه که خودشون دلشون واسه خودشون نمیسوزه!؟
بعدشم وسط شهره بیرون شهر که نیست که کسی آشغال ها رو جم نکنه و طبیعت داغون شه!
تازه اگه یک جور دیگه به قضیه نگاه کنین میبینین اینجوری اشتغال زایی هم میشه!!
خب آدم چرا باید دلش واسه مردمی بسوزه که خودشون دلشون واسه خودشون نمیسوزه!؟
بعدشم وسط شهره بیرون شهر که نیست که کسی آشغال ها رو جم نکنه و طبیعت داغون شه!
تازه اگه یک جور دیگه به قضیه نگاه کنین میبینین اینجوری اشتغال زایی هم میشه!!
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
Re: دفترچه خاطرات
amin نوشته شده:حالا چرا !؟
خب آدم چرا باید دلش واسه مردمی بسوزه که خودشون دلشون واسه خودشون نمیسوزه!؟
بعدشم وسط شهره بیرون شهر که نیست که کسی آشغال ها رو جم نکنه و طبیعت داغون شه!
تازه اگه یک جور دیگه به قضیه نگاه کنین میبینین اینجوری اشتغال زایی هم میشه!!
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
- amin
- کاربر ویژه
- پست: 1029
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
- محل اقامت: bojnord
- Been thanked: 1 time
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
Afra نوشته شده:
این شکلک ها رو از کجا میارین شما؟!
فکر کنم معنی این شکلکه این باشه که : آدم از این حرف من باید بدو بدو کنه سرش رو بکوبه به دیوار روبرو و برگرده!!
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
Re: دفترچه خاطرات
amin نوشته شده:Afra نوشته شده:
این شکلک ها رو از کجا میارین شما؟!
فکر کنم معنی این شکلکه این باشه که : آدم از این حرف من باید بدو بدو کنه سرش رو بکوبه به دیوار روبرو و برگرده!!
سرچ کنین تو گوگل پیدا میکنین!
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Re: دفترچه خاطرات
خاطره !
اومممممممم!
چرا من همش یاده خاطره های خوشمزه میافتم خب !
متـــــــــانـــــــــت ! نمی شد بعد ماه رمضون این موضوع و مطرح میکردی آخه!
خب،خب من الان این خاطرات شیرین از یادم نمیره اصن !
مثلا الان یاد شیرنی دادن آقای اسماعیل پور افتادم سر کلاس اندازه گیری ! ( آخی یادش بخیر ! خیلی حال داد ! ولی خب من مشقت ها کشیدم واسه گرفتن اون شیرینی ها !آسون بدست نیومده بودا !) بعدشم تازه همه رفتیم عکس گرفتیم !اونم چه عکسایی یدونشم بدون حرکت نبود !!
اومممممممم!
چرا من همش یاده خاطره های خوشمزه میافتم خب !
متـــــــــانـــــــــت ! نمی شد بعد ماه رمضون این موضوع و مطرح میکردی آخه!
خب،خب من الان این خاطرات شیرین از یادم نمیره اصن !
مثلا الان یاد شیرنی دادن آقای اسماعیل پور افتادم سر کلاس اندازه گیری ! ( آخی یادش بخیر ! خیلی حال داد ! ولی خب من مشقت ها کشیدم واسه گرفتن اون شیرینی ها !آسون بدست نیومده بودا !) بعدشم تازه همه رفتیم عکس گرفتیم !اونم چه عکسایی یدونشم بدون حرکت نبود !!
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Re: دفترچه خاطرات
sajedifar نوشته شده:Afra نوشته شده:
ولی هیچی به پای اون پاستیلی که سعیده سر کلاس الک 2 داد نمیرسه !! پاستیل حروف بود ! ماهم اسممونو جور کردیمو...اصن ی وضی !هنوز مزش یادم نمیره ! با همه پاستیلایی که خورده بودم فرق داشت !! ازاین شکلکایی که من میخوام و نداره !! هر چی منتظر بودیم باز سعیده از اون پاستیلا بیاره ! هی نیاورد دیگه !
سعیده جونم ! میدونستی که خیلی دوست دارم !
نوش جونت سمانه جان...
اما تقریبا هر هفته که از مشهد میومدم،میاوردم .اون دفعه که گفتی برات بیارم،اوردم و با بچه ها اومدیم پایین و برنامه های همیشگی اما شما نبودی، یادت ؟مام جات خالی همشو خوردیم...انشالا ترم اینده...
بچه ها یادتون_یه بار سر کلاس اقای عیدیانی اش رشته خوردیم؟؟؟
از تقلب هم اگه مایل باشین میتونم براتون به اندازه ی 1001 شب داستان تعریف کنم البته نه نمی گم بد اموزی داره....
وااای خدا خیرت بده سعیده جانم ...حرف ِ آشنــــــــــــــا میبینم چشام باز میشه و شاد میشم
...بگو جانم بگــــو دلم به حال بیاد ...ما طرفدار ِ این مباحثیم شدید ...بگو یاد بیگیریم خُبــــــــــــ
( آقای برفه ئی ما هم از این شکل ها بلدیم تازشم :دی)
نفس عمیق ...
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
آش رشته ؟؟؟؟؟!!!!!sajedifar نوشته شده:
بچه ها یادتون_یه بار سر کلاس اقای عیدیانی اش رشته خوردیم؟؟؟
...Act like a Champion, Be a Champion
Re: دفترچه خاطرات
بچه ها قضیه ی اش رشته رو فراموش کنین هدفم فقط این بود که هیجان_ پستمو بیشتر کنم
وسیع باشو تنها و سر به زیر و سر سخت...
-
- کاربر خیلی فعال
- پست: 222
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 2 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد پلاک 7
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
تقلب!!!؟؟؟
دوران دبیرستان و پیش بیشتر تقلب میرسوندم در این حد که یکبار یک امتحان پایانی غیبت داشتم بغل دستیم هم اونو افتاد اصلا نمیخوند دیگه میگفت تو که میخونی من دیوونم بخونم فامیلش عسکری بود همش کنارم میفتاد
بعد اومدیم دانشگاه اصن یه وضی درس خوندن آدم نمیاد پایان ترمارو میخوندم ولی میان ترما اصلا نمیخوندم (به همه بازی کردن و درس نخوندن در شب امتحانو توصیه میکنم خیلی فاز میده) دیگه مجبور شدم یک دوره ی آموزشی تقلب بگذرونیم
مثلا میان ترم فیزیک مدرن همین ترم قبل برگم یک ساعت اول امتحان سفیده سفید بود ولی نیم ساعت آخر تونستم 3تا رو تقل بزنم و یکی رو هم نصفه از رو بغلیم در صورتی که فقط دو صفحه ی اول جزوشو خونده بودم ولی بازم مفید واقع نشدو افتادیم دیگه
برا تقلب روشای زیادی دیدم بعضی برام خیلی جالب بودن من زیاد وارد نیستم ولی یاد گرفتم نکته اساسی حفظ خونسردیه چون اگه استرسی تابلو میشی و ...
دوران دبیرستان و پیش بیشتر تقلب میرسوندم در این حد که یکبار یک امتحان پایانی غیبت داشتم بغل دستیم هم اونو افتاد اصلا نمیخوند دیگه میگفت تو که میخونی من دیوونم بخونم فامیلش عسکری بود همش کنارم میفتاد
بعد اومدیم دانشگاه اصن یه وضی درس خوندن آدم نمیاد پایان ترمارو میخوندم ولی میان ترما اصلا نمیخوندم (به همه بازی کردن و درس نخوندن در شب امتحانو توصیه میکنم خیلی فاز میده) دیگه مجبور شدم یک دوره ی آموزشی تقلب بگذرونیم
مثلا میان ترم فیزیک مدرن همین ترم قبل برگم یک ساعت اول امتحان سفیده سفید بود ولی نیم ساعت آخر تونستم 3تا رو تقل بزنم و یکی رو هم نصفه از رو بغلیم در صورتی که فقط دو صفحه ی اول جزوشو خونده بودم ولی بازم مفید واقع نشدو افتادیم دیگه
برا تقلب روشای زیادی دیدم بعضی برام خیلی جالب بودن من زیاد وارد نیستم ولی یاد گرفتم نکته اساسی حفظ خونسردیه چون اگه استرسی تابلو میشی و ...
زندگی زیباست
اگر بگذارند
اگر بگذارند
Re: دفترچه خاطرات
مخلصیم داداش(این در جواب_ اون شکل باحالت_)
متانت اخه ابروم میرهولی نمی تونم روتو زمین بندازم،بچه ها پس گوشاتونو بگیرین...
راستش من بچه ی خود کفاییم اگه کسی پایم نباشه خودم یه تنه حریفم، تازه اطرافیانمم ساپرت میکنم.همین ترم یکی از بچه ها برگش کامل سفید بود غیر از یه سوالش،نتونستم جلوی خودمو بگیرم بعد در نهایت این شد که بهم خبر داد که پاس شده.
خدارو شکر تا بحالم لو نرفتم(زدم به تخته)
میدونی متانت جان از حفظ کردن متنفرم مخصوصا اگه بعد به دردم نخوره همین میشه که این طوری میشه.اول از همه نیت مهم،نیتت باید ااهی باشه.دوم اینکه باید خیلی خونسرد باشی و خودتو لو ندی و رنگ به رنگ نشی.به فرض محال اگه مراقبی تو رو دید باید بهش یه لبخند بزنی و سرتو با برگه هات گرم کنی البته تا بحال این اتفاق برای خودم نیوفتاده.
ترم 1 بودیم فکرشو بکن ترم 1 امتحان میان ترم ریاضی داشتیم که اگه اشتباه نکنم حذفیم بود،طبق معمول دیر رسیدیم و فقط 3 4 تا صندلی بین اقایون خالی بود،برگه ها رو پخش کردن خوب سخت بود دیگه البته سر این امتحان بیشتر رسوندم تا بگیرم.اواخر امتحان بود که دیدم اقای جلویی یک برگه پر کردنو گذاشتن کنار و مشغول دومی هستن با خودم فکر کردم که چرا یه برگه به این تپلی بیکار باشه برگه شونو برداشتم البته اول یه مکث به معنی اجازه کردم که ایشونم سری به معنای خواهش میکنم بفرمایید این چه حرفیه برگه ی خودتونه تکون دادن.یادمه اقای بید خوری کنارم نشسته بودن بنده خدا خیلی تعجب کرده بودن.تازه کارم که تموم شد برگه رو دادم به اون یکی کناریم بعد برگردوندم سر جاش.موقع دادن برگه ها یکی ازم سوال پرسید خیلی مضطرب بود بنده خدا منم برگمو داده بودم هرچی می گفتم متوجه نمی شد منم برگشو گرفتم دوباره نشستم در کمال خون سردی شروع کردم به نوشتن تا استاد بهم رسید نصف بیشتر یک سوالو براش نوشتم برگه رو دادم سریع به کناریم خودمم از کلاس زدم بیرون تازه بماند که این وسط چقدر با بچه های پشت سر رد وبدل اطلاعات کردیم.این مدلی که برات تعریف کردم از نوع دسته جمعیش بود.
متانت اخه ابروم میرهولی نمی تونم روتو زمین بندازم،بچه ها پس گوشاتونو بگیرین...
راستش من بچه ی خود کفاییم اگه کسی پایم نباشه خودم یه تنه حریفم، تازه اطرافیانمم ساپرت میکنم.همین ترم یکی از بچه ها برگش کامل سفید بود غیر از یه سوالش،نتونستم جلوی خودمو بگیرم بعد در نهایت این شد که بهم خبر داد که پاس شده.
خدارو شکر تا بحالم لو نرفتم(زدم به تخته)
میدونی متانت جان از حفظ کردن متنفرم مخصوصا اگه بعد به دردم نخوره همین میشه که این طوری میشه.اول از همه نیت مهم،نیتت باید ااهی باشه.دوم اینکه باید خیلی خونسرد باشی و خودتو لو ندی و رنگ به رنگ نشی.به فرض محال اگه مراقبی تو رو دید باید بهش یه لبخند بزنی و سرتو با برگه هات گرم کنی البته تا بحال این اتفاق برای خودم نیوفتاده.
ترم 1 بودیم فکرشو بکن ترم 1 امتحان میان ترم ریاضی داشتیم که اگه اشتباه نکنم حذفیم بود،طبق معمول دیر رسیدیم و فقط 3 4 تا صندلی بین اقایون خالی بود،برگه ها رو پخش کردن خوب سخت بود دیگه البته سر این امتحان بیشتر رسوندم تا بگیرم.اواخر امتحان بود که دیدم اقای جلویی یک برگه پر کردنو گذاشتن کنار و مشغول دومی هستن با خودم فکر کردم که چرا یه برگه به این تپلی بیکار باشه برگه شونو برداشتم البته اول یه مکث به معنی اجازه کردم که ایشونم سری به معنای خواهش میکنم بفرمایید این چه حرفیه برگه ی خودتونه تکون دادن.یادمه اقای بید خوری کنارم نشسته بودن بنده خدا خیلی تعجب کرده بودن.تازه کارم که تموم شد برگه رو دادم به اون یکی کناریم بعد برگردوندم سر جاش.موقع دادن برگه ها یکی ازم سوال پرسید خیلی مضطرب بود بنده خدا منم برگمو داده بودم هرچی می گفتم متوجه نمی شد منم برگشو گرفتم دوباره نشستم در کمال خون سردی شروع کردم به نوشتن تا استاد بهم رسید نصف بیشتر یک سوالو براش نوشتم برگه رو دادم سریع به کناریم خودمم از کلاس زدم بیرون تازه بماند که این وسط چقدر با بچه های پشت سر رد وبدل اطلاعات کردیم.این مدلی که برات تعریف کردم از نوع دسته جمعیش بود.
وسیع باشو تنها و سر به زیر و سر سخت...
Re: دفترچه خاطرات
خانوم ساجدی فر مرسی به اینهمه خونسردی.
توی تموم زندگیت همیشه در حال خداحافظی خواهی بود... ولی اجازه نده اون تو رو از عشقت جدا کنه
Re: دفترچه خاطرات
sajedifar نوشته شده: ...
میدونی متانت جان از حفظ کردن متنفرم مخصوصا اگه بعد به دردم نخوره همین میشه که این طوری میشه.
...
ترم 1 بودیم فکرشو بکن ترم 1 امتحان میان ترم ریاضی داشتیم که اگه اشتباه نکنم حذفیم بود،
...
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
Re: دفترچه خاطرات
اون حفظیات مربوط به عملیات_تک نفره میشه که گفتم اما گروهی اصولا مربوط به درسایی مثل_ ریاضی_.
وسیع باشو تنها و سر به زیر و سر سخت...
Re: دفترچه خاطرات
تازه یه بخشایی از همون ریاضی و سایر درسای فهمیدنی هم حفظیه که از نظر من دونستنشون اصلا لزومی نداره مثل اثباتیا...
حالا خود دانید...
حالا خود دانید...
وسیع باشو تنها و سر به زیر و سر سخت...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 18 مهمان