دفترچه خاطرات

بحث آزاد در مورد مسائل دانشگاه

مدیر انجمن: Cyrus

ارسال پست
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Cyrus »

amin نوشته شده:
Cyrus نوشته شده: سلام


اصل مطلب:
میخوام این جا اتفاقای خاطره انگیزی که تو این مدت چند ساله ای که با هم هستیم بینمون افتاده رو مرور کنیم؛
بین خودمون، اساتید، مسئولین و هر کسی که یه جوری بشه به دانشگاهمون ربطش داد.
دور هم مرور خاطرات کنیم، حرص بخوریم، بخندیم (با هم، نه به هم)، بلکه تجربه بشه و امید و ادامه زندگی...

فرع مطلب:
این خاطرات ممکنه واسه بعضیامون اتفاق افتاده باشه و بقیه از حس کردنش محروم بوده باشن، اینجوری اونا هم سهیم میشن.
یا ممکنه با مرورش متوجه یه چیزایی بشیم که قبلا اصلا بهش توجه نکردیم و و و ...
میدونم که میدونین، جهت یادآوری می گم، سعی کنیم حرفی نزنیم باعث دلخوری کسی بشه، ممنون. تصویر

سیروس جان اگه منظورت از با هم بودن سر کلاسه که به اسم همکلاسی با هم بوده باشیم من یادم نمیاد خاطره خوبی به جز چند مورد که باز هم اونم بین من و دوستام بوده نه بین من و همکلاسی هام داشته باشم
چون همکلاسی بودن تعریف خاصی داره و همچنین مسئولیت خاصی
اول انگشت رو به سمت خودم میگیرم
ما تو این سه سال شاید دوست های خوبی واسه هم بوده باشیم اون هم در قالب گروه های 5الی10 نفره ولی هیچ وقت همکلاسی های
خوبی واسه هم نبودیم
یادمه قبلا هم بحثش شده:
یک همکلاسی واسه همکلاسی دیگه ش احترام قائل ه ، اگه نظرش حتی مخالف نظر اون باشه حرفش رو تو گلوش خفه نمیکنه!
یک همکلاسی همکلاسی های دیگه ش رو سر کلاس جلو استاد و بقیه همکلاسی هاش خراب نمیکنه
یک همکلاسی اجازه میده همکلاسی دیگه ش سوالی که واسش پیش اومده رو هر چند از نظر اون ساده بپرسه و وقتی سوالش رو میپرسه بهش نیشخند یا تیکه نمی پرونه
یک همکلاسی مشکل بقیه همکلاسی هاش مشکل اونم هست نه اینکه واسش بی تفاوت باشه و چون حالا به طور اتفاقی زده و این
مشکل واسه اون پبش نیومده احساس خوشحالی نمیکنه
یک همکلاسی واسه اینکه نمره ش تو یک درس از بقیه بیشتر شه با حرف هاش نظر استاد رو در مورد اون کلاس عوض نمیکنه و
حداقل بعدش واسه کاری که کرده احساس افتخار نمیکنه
یک همکلاسی اگه قرار باشه کاری بکنه که این کار باعث افزایش نمره ش بشه این رو به همه همکلاسی هاش میگه و تنها خوری نمیکنه
یک همکلاسی اگه قراره حرفی از طرف جمع بزنه اول به این فکر میکنه که این حرف رو هرچند اون داره میزنه ولی از طرف
جمع برداشت میشه و بعد حرفش رو میزنه
......
من خاطرات خوبی که تو این سه سال دارم همشون زمانی بوده که دور هم جمع بودیم نه در قالب همکلاسی ، در قالب دوست
زمانی که بینمون استاد و نمره حاکم نبوده و دور هم بودیم فقط بخاطر اینکه با هم باشیم.
همه ی حرفات درست امین جان، اما ربطش رو متوجه نشدم.
این بحث فکر نکنم راه به جایی ببره، منم واقعا مشکل تو رو داشتم، خیلی سخت میشه همکلاسی پیدا کرد، واقعا انگشت شماره.
اما بحث اینجا این نبود. من فقط خواستم خاطراتمون رو بگیم، اونایی که یه ربطی به دانشگاه داره.
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط amin »

فکر کنم چیزی که نوشتم به این قسمت ربط داشته باشه
Cyrus نوشته شده: میخوام این جا اتفاقای خاطره انگیزی که تو این مدت چند ساله ای که با هم هستیم بینمون افتاده رو مرور کنیم؛
بین خودمون
اگه ربطی نداره بذا رو حساب درد دل

اگه نمیشه گذاشت رو حساب درد دل

بگو پاکش کنن
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
metanat
مدیر بخش هنری
مدیر بخش هنری
پست: 377
تاریخ عضویت: شنبه 27 شهریور 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط metanat »

جا داره من مجددا بگم کـــــه :


اللــــــــهم صل علی محمد و آل محـــــــــــــمد ...
نفس عمیق ...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Cyrus »

amin نوشته شده:فکر کنم چیزی که نوشتم به این قسمت ربط داشته باشه
Cyrus نوشته شده: میخوام این جا اتفاقای خاطره انگیزی که تو این مدت چند ساله ای که با هم هستیم بینمون افتاده رو مرور کنیم؛
بین خودمون
اگه ربطی نداره بذا رو حساب درد دل

اگه نمیشه گذاشت رو حساب درد دل

بگو پاکش کنن
من مخلصتم هستم امين جان؛
من گفتم خاطره بين خودمون، تو ميگي خاطره ي خوب با همكلاسي هات نداري، چون همكلاسي نداري، چون همكلاسي بايد فلان و فلان و فلان.
من ميگم اين كه همكلاسي بايد فلان و فلان وفلان جزو خاطرات نيست، هر جاي ديگه اي هم باشه به نظر من كوشش بيهوده اييه، فقط ميتونه همون نقش درد دل كه گفتي رو داشته باشه. چون يه عده از آدما قابل تغيير نيستن.

حالا اگه دوس داري خاطرات بدت رو بگو؛
درد دلاتو بگو؛
شايد گفتنش حداقل يه مرهم كوچيك بشه.
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط amin »

metanat نوشته شده:جا داره من مجددا بگم کـــــه :


اللــــــــهم صل علی محمد و آل محـــــــــــــمد ...
؟؟؟

تا جایی که من میدونم این عبارت عربی به این معنی که خدیا درود بفرست بر محمد و آل محمد

اگه جدیدا معنی دیگه ای پیدا کرده خوشحال میشم بدونم
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
metanat
مدیر بخش هنری
مدیر بخش هنری
پست: 377
تاریخ عضویت: شنبه 27 شهریور 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط metanat »

amin نوشته شده:
metanat نوشته شده:جا داره من مجددا بگم کـــــه :


اللــــــــهم صل علی محمد و آل محـــــــــــــمد ...
؟؟؟

تا جایی که من میدونم این عبارت عربی به این معنی که خدیا درود بفرست بر محمد و آل محمد

اگه جدیدا معنی دیگه ای پیدا کرده خوشحال میشم بدونم



گویا نشنیدین برای آروم کرن جـــــو میگن صلواتـــــــــــــــــــــــــ....
نفس عمیق ...
Ali
مدیر کل سایت
مدیر کل سایت
پست: 577
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 22 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: قوچان
Has thanked: 2 times
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Ali »

مسابقات روباتیک

دیشب داشتم معدود فیلم های مسابقات که دستمه رو نگاه می کردم کلی خاطره زنده شد !! (خیلی هم زنده شده بعضی هاشون اینور و اونور میپریدند!)

یاد شکستن دوربین دانشگاه افتادم !

ماجراش از وقتی شروع شد که به ما قول دادن 4 تا (دقت کنین 4 تا) دوربین بدن اونم حرفه ای !! ما هم ساده باور کردیم ، جوون بودیم و خام!

روز قبل از مسابقه :
(ببخشید سیروس جان از روش شما تقلید می کنم)

ما : خانم فلانی خب دوربین ها چی شد ؟
خانم فلانی : کدوم دوربین ؟
ما : همون 4 تا که قول داده بودین !
خانم فلانی : آهان ! خب آقای فلانی همون دوربین رو بیار!
ما : خوشحال !
خانم فلانی : بفرمایید ، اینم دوربین !؟؟
ما: ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما: همین دوربین هندی کم !
خانم فلانی : به اسمش نگاه نکنید کم نیست خیلی هم زیاده! دیگه نتونستیم ، توانمون همینه!
ما : دست شما درد نکنه !
ما : حالا این دوربین سه پایه هم داره ؟
خانم فلانی : بله که داره ! آقای ***** سه پایه رو بیارید!
ما : چقدر سالمه !

یه سه پایه بود که به زور سه پایه بود ، یعنی دو پایه بود که یه پایش با چسب به اون دوپایه وصل بود ! خدایا !
بازم خدا رو شکر از هیچی بهتره ! (میگن هر چقدر پول بدی همون قدر آش می خوری راست میگن !)

صبح روز مسابقه :
رفتم برای تحویل گرفتین سیستم صوتی ، کابل های پروکتور و خود پروژکتور (اینم خودش داستانی داره به خدا ) و دوربین و ....

خب ، امضا گرفتن و شماره تلفن و کارت دانشجویی خواستن که نداشتم!!
وسایل رو هم دادم به یکی از بچه ها که برد!

بازم مرام دوستان ، به همت و تلاش یکی دوستان خوبم تونستم یک سه پایه و دوربین دیگه جور کنم (اونم رایگان) !! خیالم راحت شد!

شروع مسابقات :
برای هر دوربین یک نفر رو گذاشتم که هم فیلم بگیره و هم خدایی نکرده اتفاقی برای دوربین ها نیافته !! مخصوصا اونی که کرایه کرده بودم .

دقایقی مانده به پایان مسابقات :

دوربین دوم (دوربین دانشگاه ) کسی پشتش نیست ! شلوغ شد !
نه ، مواظب باش ، موا............ظب !

چشمتون روز بد نبینه ، دوربین به همت سه پایه خرابش افتاد و شکست !!
واااااااااااااااااااااااااااای

سرتون رو درد نیارم!!

روز تحویل وسایل !

من : خدمت شما،اینم دوربین !
اونا : سالمه دیگه انشاا...
من : سالم ، فکر کنم !
اونا : به به ، شکسته که !
من : شکسته ، کجاش ؟؟؟ آره دوربین افتاد و یکم ترک برداشته !!
اونا : بفرمایید با خودت ببرید ما تحویل نمی گیریم تا درستش نکردید نیارید ! ضمنا کارت دانشجوییتون رو هم بدید!
من : چی ؟ دستم نیست! بعدا میارم!

دوربین بدست اومدم بیرون حالا چیکار کنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مسئولیت چقدر سخته !!!

شده بودم شبیه دوربین هر وقت توی دانشگاه من رو میدیدن ، دوربین رو بهم یادآور میشدن!
خلاصه قضیه یه جوری خاتمه پیدا کرد ! البته پولش رو از ما گرفتن !

یه تجربه عالی شد برای من که هر وقت یادش می افتم خیلی خوشحال میشم !

دست همه دوستانی که تویه مسابقات روباتیک با ما بودن درد نکنه !
یادش بخیر
همین....
AMQ
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Cyrus »

metanat نوشته شده:
amin نوشته شده:
metanat نوشته شده:جا داره من مجددا بگم کـــــه :


اللــــــــهم صل علی محمد و آل محـــــــــــــمد ...
؟؟؟

تا جایی که من میدونم این عبارت عربی به این معنی که خدیا درود بفرست بر محمد و آل محمد

اگه جدیدا معنی دیگه ای پیدا کرده خوشحال میشم بدونم



گویا نشنیدین برای آروم کرن جـــــو میگن صلواتـــــــــــــــــــــــــ....
آروم كردن؟ مگه نا آروم بود؟
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Cyrus
مدیر سابق سایت
مدیر سابق سایت
پست: 525
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 17 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Cyrus »

Ali نوشته شده:مسابقات روباتیک

ماجراش از وقتی شروع شد که به ما قول دادن 4 تا (دقت کنین 4 تا) دوربین بدن اونم حرفه ای !! ما هم ساده باور کردیم ، جوون بودیم و خام!

روز قبل از مسابقه :
(ببخشید سیروس جان از روش شما تقلید می کنم)
نه عزيز جان، چه حرفيه، من كه روش انحصاري نساختم تصویر
اتفاقا خيلي جالب درمياد، خوب كاري كردي.
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Mohades »

Cyrus نوشته شده:
Ali نوشته شده:مسابقات روباتیک

ماجراش از وقتی شروع شد که به ما قول دادن 4 تا (دقت کنین 4 تا) دوربین بدن اونم حرفه ای !! ما هم ساده باور کردیم ، جوون بودیم و خام!

روز قبل از مسابقه :
(ببخشید سیروس جان از روش شما تقلید می کنم)
نه عزيز جان، چه حرفيه، من كه روش انحصاري نساختم تصویر
اتفاقا خيلي جالب درمياد، خوب كاري كردي.
مستر بنایان و تواضع؟!؟!؟!؟!؟!تصویر
چه بعید!تصویر
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

Samaneh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 2054
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: مشهد
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Samaneh »

آخی ! محدثه یادته شب قبل مسابقه رو ! زیر پامون افرا سبز شد!!!!!

تا چند شب بود منتظر اومدن بچه ها بودیم !؟ ( رفتم فیلمشو نگاه کردم نمدونم چرا صدا نداشت !! شانس ما بود دیگه ! )

یادته پارکو !؟ تصویرتعجب کرده بودیم چرا اینقدر شلوغه !

چه دردسرا که واسه شرکت کردن سهند نکشیدیم من و محجوبه ! ( تازه آخرشم ی نفر از اعضاشون شرکت نکردن !! حیف که اون موقع خیلی نمیشناختمشون ! وگرنه ... )

عطیه بود ، وحیده هم بود ، آقای خادمی هم بودن !( اه اه یاد مدرک جرمشون افتادم !تصویر) آقای یاقوتی ، آقای خاکباز ، آقای دوست پرست از بچه های خودمون همینا بودیم فکر کنم ! فقط یادمه اون آخرم آقایون نیازیان ( ایشون که فکر نمیکردن من اونجا باشم ! لو رفتن ! تصویر)و ملاح هم اومدن بعد در رفتن ! فکر کنم ی تعداد دیگه ای هم بودن از بچه ها ولی یادم نمیاد !
خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
نمایه کاربر
Mohades
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 656
تاریخ عضویت: شنبه 7 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: سبزوار
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط Mohades »

به به!
بلـــــــــه! معلومه که یادمه! نوع درختشو فقط زیاد یادم نمونده با عرض پوزش! نه که تو عمرمون اون وقت شب پرسه نزدیم استرس داشتیم!! ملت هم خونســـــــــــــــــــــــــــرد!تصویر

قرار بود تا 60 بشمریم که بیان! یادم نی تا چند شمردیم!
حتما خودشون هم یادشونه که برا آوردن میز و صندلی ها و بقیه وسایل ماشین پیدا نمیکردن انگاری و به گفته خودشون اولین بار از پارس سگهای دانشگاه یه نمه ترسیدن!تصویر

فکر کنم با اون همه حاشیه , مسابقات رباتیک قشنگ ترین خاطره مشترک بین تعداد زیادی از بچه ها باشهتصویر
یه طوری همه حسش کردن!
[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]

[/CENTER]
[CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]

نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط amin »

metanat نوشته شده:جا داره من مجددا بگم کـــــه :


گویا نشنیدین برای آروم کرن جـــــو میگن صلواتـــــــــــــــــــــــــ....
شیــــــــب؟!تصویر
بــــــــام؟تصویر
ناآرومی؟!تصویر

ای خانوم!

داشتیم با آقا سیروس یکم گپ میزدیم کجاش متشنج بود؟!تصویر

یک چیز دیگه اینکه نکنین این کار رو!

الان اینجا جاش نیست و نمیخوام بحث رو به جای دیگه بکشونم ولی نه واسه معنی صلوات این کار درسته و نه تاثیری که میذاره

فکر میکنم اگه خیلی مستقیم همین نا آرومی از نظر خودتون رو بگین بهتر باشه

ممنون
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
amin
کاربر ویژه
کاربر ویژه
پست: 1029
تاریخ عضویت: چهارشنبه 14 مهر 1389, 8:30 pm
محل اقامت: bojnord
Been thanked: 1 time
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط amin »

Ali نوشته شده:مسابقات روباتیک

دیشب داشتم معدود فیلم های مسابقات که دستمه رو نگاه می کردم کلی خاطره زنده شد !! (خیلی هم زنده شده بعضی هاشون اینور و اونور میپریدند!)
آره یادش بخیر!!

حالا من اون روز ها درگیر جای دیگه ای بودم و فقط روز مسابقات خوش درخشیدم!تصویرولی میدیدم بچه ها چقدر واسه مسابقات زحمت میکشیدن

یادمه یک بار با جواد خاکباز رفتیم امور مالی واسه گرفتن تخته های ام دی اف واسه مسابقات

(منم به سبک شما تعریف میکنم فکر میکنم جالب تره)

ما: سلام

آقای....:علیک سلام

جواد: ببخشید واسه گرفتن هزینه چوب های ام دی اف مزاحمتون شدیم

آقای ..........:هزینه چی؟

جواد: هزینه چوب های ام دی اف واسه مسابقه روباتیک که آقای ....... هم تایید کردن!

آقای......: بله خب چندتا چند در چند لازم دارین؟

جواد 2 تا چند در چند(ابعادش یادم نیست!)

در این لحظه آقای ........ شروع به چتکه انداختن کرد و وقتی چشمش به عدد چتکه ش افتاد گفت:

اینقد تومن پول ما از کجا بیاریم؟! تازه جا واسه انبار نداریم که از حالا بذاریم واسه فلان روز که شما مسابقه دارین!
جواد : اما آقای ........ خودشون تایید کردن و واسه انبار کردنش هم نگران نباشین خونه بچه ها هست

آقا.........: من نمیدونم باید یک نامه دیگه بیاری از آقای............

و این گونه بود که جواد قصه ما هی رفت و اومد

هی رفت و اومد تا بالاخره تونست هزینه ای که میخواد رو بگیره!

حالا ایناهاش به کنار میدونی آدم از چی زورش میاد:

از اینکه اینقدر بچه ها دارن اینجا زحمت میکشن و مسئولین دانشگاه جلو پاشون سنگ میندازن آخرش همش به اسم شورای فرهنگی تموم میشه و کلیه فعالیات های انجمن ها مسابقات و ........ رو واسه خودشون ساعت کاری رد میکنن و از

دانشگاه بودجه میگیره!
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهایست...
نمایه کاربر
ghasedak
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 74
تاریخ عضویت: شنبه 28 فروردین 1389, 7:30 pm
محل اقامت: mashhad
تماس:

Re: دفترچه خاطرات

پست توسط ghasedak »

سلام; واقعا مسابقات رباتیک خاطره خوبی بود
خیلی بچه ها زحمت کشیدند مخصوصا اونایی که ربات ساخته بودند و مسئول برگزاری بودند
برای دکورش هم خانم شیوا بخشی طرح جالبی داده بود که یک کمی هم من و دوستانم برای ساخت دکور کمک کردیم
خانم اشرف زاده هم ربات اسفنجی رو ساخت که واقعا قشنگ شده بود و اونجا طرفدار زیاد پیدا کرد
حالا جالبه ساختمون دانشگاه ما با فضای اطرافش هم بزرگتر از آزاد بود هم سرسبزتر!
ولی حیف شد که دانشگامون اول نشد.
تقدیر تقویم انسان های عادیست
وتغییر تدبیر انسان های عالیست...
ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 42 مهمان