چنگیز خان وشاهین

انتقادات و پيشنهادات درباره ي سايت
ارسال پست
نمایه کاربر
mohammad mehdi
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 223
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389, 7:30 pm
محل اقامت: mashhad
تماس:

چنگیز خان وشاهین

پست توسط mohammad mehdi »

داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.
اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم ب
ه شکست است.
    خداوندا
    به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند.
    نمایه کاربر
    Omid
    کاربر خیلی فعال
    کاربر خیلی فعال
    پست: 262
    تاریخ عضویت: دوشنبه 30 فروردین 1389, 7:30 pm
    محل اقامت: مشهد مقدس
    تماس:

    پست توسط Omid »

    در خاطرم خواهد ماند:
    یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.

    **امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما دوستان سرازیر کند:
    رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،

    لبخندی به ازای هر اشک ،

    دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،

    نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،

    اجابتی نزدیک برای هر دعا.
    ًًٍ_و نمره اي حدود 20 براي هر درس _
    آيت الله العظمي محمد تقي بهجت(ره):
    ما آمده ايم زندگي كنيم تا قیمت پیدا کنیم نه این که با هر قیمتی زندگی کنیم!...
    زندگي ما حكايت يخ فروشي است كه از او پرسيدند:فروختي؟
    گفت:نه؛ولي تمام شد!!!
    ارسال پست

    چه کسی حاضر است؟

    کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 3 مهمان