یادداشتی بر فیلم : نارنجی پوش
تهيهکننده، نويسنده و کارگردان: داریوش مهرجویی
بازيگران: لیلا حاتمی، طناز طباطبایی، فردوس کاویانی، همایون ارشادی، اردشیر رستمی، امید روحانی، محمدجوادجعفرپور، مهیار پورحسابی، کامشاد کوشان، علی عابدینی، کیانوش گرامی، سیمون سیمونیان، علی اصغر طبسی، فرهنگ سروری، اکبر محمدی فر ، پروین میکده ، امیر سیدی ، فرامرز روشنایی، شاهین جعفری، علیرضا حائری، امید علیمردانی، محمدرضا جعفرپور و میتراحجار
- خلاصه داستان فيلم:
حامد آبان عکاس حرفه ای مجلات و روزنامه ها با خواندن کتابی چنان تحت تأثیر پالایش محیط زیست و مبارزه با آشغال زدایی می شود که با لباس نارنجی مخصوص رفتگران به شهرداری می پیوندد و با عنوان "نارنجی پوش لیسانسه " به شهرت می رسد و...
[JUSTIFY]شاید نقد ِ این فیلم اینگونه شروع کردن را میطلبد: نارنجی پوش آدمو حالی به حالی میکنه ...
تمام فیلم از دیدگاه ِ من عرفان بود و بس ...هنر عجین شده با عرفان بود و بس و نمایش فوق العاده ای از یک اتوپیای ساختگی...ساخته ی ذهن ِ یک انسان ِ عجین شده با عرفان بعد از سالها تجربه بود و بس .
دیدن ِ فیلم را بی تعصب آغاز کردم ، بی تعصب از بزرگ بودن مهرجویی.از سری فیلم هایی که نقدشان و نظر دادن درباره شان بسیار سخت است و من صرفا به ارئه نظری و حالی که به من القا کرد اکتفا میکنم . پری مهرجویی را چندین بار دیدم ، لیلای مهرجویی را ، هامون مهرجویی را ، مهمان مامان مهرجویی را ، کتاب جهان هولوگرافیک ترجمه ی مهرجویی را خوانده ام ، کتاب فرانی و زوبی سلنجر را که مهرجویی بر اساس آن پری را ساخته است را خوانده ام و خلاصه ی همه این ها به زعم من یک تمثیل خوب دارد ...هنر مهرجویی، پختگی ِ مهرجویی درست مثل سوت قطاری است که از دور دست صدای آن را میشنویم و ارام آرام به ما نزدیک میشود..که این ما ، همان روح ِ مهرجویی است و درک روح ِ او از عرفان ...از اتوپیا ...عرفانی که شاید در ابتدا دستمان را رو به آسمان بلند کنیم و از کائنات آن بالا بخواهیم هم کلاممان شوند ، کمی که هم کلام میشویم ارتفاع را کم میکنیم ...به جهان میرسیم ...کم کم کمتر میشود تا این پایین ها می آید ...به اطراف و آدم ها میرسیم ، به طبیعت میرسیم ...و بعد تمام این ها برای آن است که به خودت برسی ...و تازه اول آن راه است که به عرفان ِ تمام برسی ...عرفانی که نه در کلمه ی واحد خدا خلاصه شود ...نه در هم کلامی ِ صرف ...و این را از زبان مهرجویی که این راه را رفته گوش دادنی است ، دیدنی است ، طبیعت خود عرفانی است که گفتنش از زبان ِ من و خیلی از مخاطبان این فیلم و کارگردانان و نویسندگان دیگر ،اگر باشد ، شعار است و بس ...و چه زمان این کلام شعار نیست ؟وقتی کسی ادایش کند که خود به این عرفان رسیده باشد ...این عرفان در مهمان مامان هنوز در آدم ها بود و این سالها آمد و آمد تا به طبیعت رسید ...میشود نام کارگردان را نگاه نکرد و اتیکت شعار را سنجاق فیلم کرد و امتیاز متوسط داد و از سالن خارج شد ...اما کافیست نیم نگاهی به روح ِ کارگردان کرد که این ها نمایش یک فیلم ِ صرف نیست و تمامش هرچند در غالب فنگ شویی که بقول عده ای خرافات و .. باشد ، اما بهانه ای است برای تلنگر ...نه آنقدر که جارو به دست شویم و نارنجی پوش ...نه آن قدر که فنگ شویی را پی گیر باشیم ...شاید همین قدر نیم نگاه بس که تو ِ آدمی و طبیعت سازگارید...و شاید تلنگری آنقدر بس که به این طبیعت تنها 1 دقیقه جوری نگاه کنید که خود را ...
فیلم نارنجی پوش حسی رفتن به یک مهمانی ِ خوب را داد، مهمانی که حالت را خوب میکند ، انرژی که در کار و در پشت صحنه است را به تو منتقل میکند ، و بی شک حالی به حالی میکند ، از بازیگر بازی میگیرد و این هنر ِ همیشگی ِ مهرجویی ِ نازنین است ، اجازه میدهد بهداد هامون وارانه به جلوی دوربینش بیآید و مخاطب به نوعی مرور کند ، اجازه میدهد مخاطب ماندن را یاد بگیرد...مهرجویی حرف از ماندن را به گونه ای دیگر در اپیزود ِ اول فلیم طهران تهران به تصویر کشید و در این فیلم نیز ...و شنیدن این حرف " ماندن " از اویی که سالهایی در بیرون از ایران گذران کرده است حتما شنیدنی است ...و دیدنی...و خیلی ها نارنجی پوش را جوابی به فیلم جدایی نادر ازسیمین میدانند ...و شاید فرهادی هم بعد از سال ها برگردد و به این حقیقت برسد...اما پله های یک نردبان باید یکی یکی برداشته شود و فرهادی خوب بر میدارد ...پله هایی که مهرجویی سال ها پیش بالا رفته است ...
فیلمبرداری و نماهای خیلی خوبی در این فیلم دیده میشد و قابل ستایش از آن جهت که شبیه عمده ی فیلم ها فیلمبردار نیازی به فریاد خود نداشت ، و با ریتم تند ِ فیلم شاید این نماها زیاد به چشم نیاید اما در دیدن چند باره ی این فیلم حتما محسوس خواهد بود .
موسیقی جز لاینفکِ فیلم های مهرجویی که به نظر ِ من به ریتم و انرژی فیلم کمک زیادی کرد .
تیتراژی ابتدایی ساده اما متفاوت و خوب ..تیتراژ پایانی ساده و شاید نه به خوبی ِ آغاز...اما به هرروی مهرجویی آن قدر بزرگ هست که سادگی اش متنج از تجربه ی زیاد ِ اوست و حرفی نمی ماند .[/JUSTIFY]
نفس عمیق ...