دفترچه خاطرات
مدیر انجمن: Cyrus
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
آفرین
سعی کنین خاطرات شیرین رو تعریف کنین
حتما نباید بحث غلامی وسط بیاد
سعی کنین خاطرات شیرین رو تعریف کنین
حتما نباید بحث غلامی وسط بیاد
...Act like a Champion, Be a Champion
Re: دفترچه خاطرات
اصولا خوردن از اتفاقات خیلی عالی سر کلاس هاست و اصلا عشق می ورزم به این حرکت ...
ترم 1 ...خودمان به خودی ِ خود سر کلاس مبانی عناب میخوردیم ...تند تند ...
ترم 2 ...سر کلاس ِ آمار خانم وجدانی گاها دلمــــه هم خوردیم ...اون کلاس که کلا ساعت خوردن بودش ...
ترم 3 ..من و خانم قیاسی و خانم کاشفی و کلی پفک خوردن ...سر کلاس منطقی...
ترم 4 ...جمیعی از دوستان در کلاس آاقای رمضانی ...خانم قاسمی ساپورت کردن همه را ....
ترم 5 ...سر کلاس مغناطیس ...ما دوستان را با پاستیل ساپورت میکردیم ....
ترم 6 ...سر کلاس های آز شکلات خوردن ...اونم دیگه چون 3 ساعتی بودش ...ایرادی نداره ...خوردن محسوب نمیشه ...:دی
ترم 1 ...خودمان به خودی ِ خود سر کلاس مبانی عناب میخوردیم ...تند تند ...
ترم 2 ...سر کلاس ِ آمار خانم وجدانی گاها دلمــــه هم خوردیم ...اون کلاس که کلا ساعت خوردن بودش ...
ترم 3 ..من و خانم قیاسی و خانم کاشفی و کلی پفک خوردن ...سر کلاس منطقی...
ترم 4 ...جمیعی از دوستان در کلاس آاقای رمضانی ...خانم قاسمی ساپورت کردن همه را ....
ترم 5 ...سر کلاس مغناطیس ...ما دوستان را با پاستیل ساپورت میکردیم ....
ترم 6 ...سر کلاس های آز شکلات خوردن ...اونم دیگه چون 3 ساعتی بودش ...ایرادی نداره ...خوردن محسوب نمیشه ...:دی
نفس عمیق ...
Re: دفترچه خاطرات
metanat نوشته شده: ترم 2 ...سر کلاس ِ آمار خانم وجدانی گاها دلمــــه هم خوردیم ...اون کلاس که کلا ساعت خوردن بودش ...

واقعا ماشاالله به این پشت کار.
من به جز آبی نگاهت؛ آسمانی نمی شناسم...
Re: دفترچه خاطرات
یعنی بگم چقدر چسبید حد نداشت ...تازه مهم این ِ بین دوکلاس رفتم خوابگاه کیف و کتاب را گذاشتم با یک نایلونکی در جیب و دلمه توش با یک گوشی اومدیم سر کلاس وو البته نیم ساعت مونده به آخر ِ کلاس اومدیم بعد خوردن ...بعد فقط خانم وجدانی گفتن تو جلسه پیش جزوه داشتی الان نداری؟؟ دلمه خور ماهری هستم ...دیگه عشق ِ دیگه ...Cyrus نوشته شده:metanat نوشته شده: ترم 2 ...سر کلاس ِ آمار خانم وجدانی گاها دلمــــه هم خوردیم ...اون کلاس که کلا ساعت خوردن بودش ...دلمه خوردن از کارای سختیه که سر میز یا سفره غذا هم معمولا آخرش به پَلَشت بازی ختم میشه.
واقعا ماشاالله به این پشت کار.
نفس عمیق ...
Re: دفترچه خاطرات
آخ آخ آره متانت جان واقعا خيلي اين خوراكي ها سر كلاس ميچسبيدن 
ترم4 سركلاس استاد رمضاني و شكلاتاي وحيده انرژي از دست رفته رو برميگردوند البته قضيه به همين جا ختم نميشه سركلاس سيگنال استاد انزابي و سركلاس مخابرات هم از اين شكلاتا بهره برديم
سر كلاس آزم كه در خدمت شما بوديم فقط حيف كه از دلمه ها بي نصيب موندم

ترم4 سركلاس استاد رمضاني و شكلاتاي وحيده انرژي از دست رفته رو برميگردوند البته قضيه به همين جا ختم نميشه سركلاس سيگنال استاد انزابي و سركلاس مخابرات هم از اين شكلاتا بهره برديم
سر كلاس آزم كه در خدمت شما بوديم فقط حيف كه از دلمه ها بي نصيب موندم

بد نیست اگر هر از چندگاهی به یاد آورم
با چه چیزهایی شوق و هیجان زنده می شود درونم....
چقدر آدمی ساده است، اگر خود بخواهد
با چه چیزهایی شوق و هیجان زنده می شود درونم....
چقدر آدمی ساده است، اگر خود بخواهد
Re: دفترچه خاطرات
اه اه نگو شکلات که یاد کلاس مخابرات می افتم ! فکر کنم عمرا دیگه وحیده از من شکلات بگیره !خب به من چه ! (شکلات اولیه که فکر کنم ی سالی بود تو کیفم بود ! وای ..
)
آقا من پسته و کشمشم یادمه از اون ته کلاس میرسید ! یادم نمیاد کی بود ولی فکر کنم سرکلاس آقای رمضانی بود !!
محدثه هم فکر کنم ی بار سر این کلاس بچه ها رو پشتیبانی کرد !ولی یادم نمیاد چی بود!
ولی هیچی به پای اون پاستیلی که سعیده سر کلاس الک 2 داد نمیرسه !! پاستیل حروف بود ! ماهم اسممونو جور کردیمو...اصن ی وضی !هنوز مزش یادم نمیره ! با همه پاستیلایی که خورده بودم فرق داشت !!
ازاین شکلکایی که من میخوام و نداره !! هر چی منتظر بودیم باز سعیده از اون پاستیلا بیاره ! هی نیاورد دیگه !
سعیده جونم ! میدونستی که خیلی دوست دارم !


آقا من پسته و کشمشم یادمه از اون ته کلاس میرسید ! یادم نمیاد کی بود ولی فکر کنم سرکلاس آقای رمضانی بود !!
محدثه هم فکر کنم ی بار سر این کلاس بچه ها رو پشتیبانی کرد !ولی یادم نمیاد چی بود!
ولی هیچی به پای اون پاستیلی که سعیده سر کلاس الک 2 داد نمیرسه !! پاستیل حروف بود ! ماهم اسممونو جور کردیمو...اصن ی وضی !هنوز مزش یادم نمیره ! با همه پاستیلایی که خورده بودم فرق داشت !!


سعیده جونم ! میدونستی که خیلی دوست دارم !



خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Re: دفترچه خاطرات
کار خوبی میکردیم!
اصلا سر کلاس آدم خسته میشه , گشنه میشه , قندش میفته , باید یه جوری تقویت شه ...
باید یه نایی داشته باشه با انرژی به ادامه بحث گوش بده دیگه!
ما به این نیت توضیع میکردیم حالا اگه دوستان کم کاری میکردن یا خودمون حواسمون پرت میشد و دیگه نمیشد به درس گوش بدیم ایناش زیاد مهم نیست! "انما الاعمـــــــــال بالنیــــــــات"

اصلا سر کلاس آدم خسته میشه , گشنه میشه , قندش میفته , باید یه جوری تقویت شه ...

باید یه نایی داشته باشه با انرژی به ادامه بحث گوش بده دیگه!
ما به این نیت توضیع میکردیم حالا اگه دوستان کم کاری میکردن یا خودمون حواسمون پرت میشد و دیگه نمیشد به درس گوش بدیم ایناش زیاد مهم نیست! "انما الاعمـــــــــال بالنیــــــــات"

[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
Re: دفترچه خاطرات
[JUSTIFY]بسه دیگه خوبیت نداره تا قبل افطار از خوردنی صحبت کنید ...
[/JUSTIFY][JUSTIFY]خوب مجموعه خاطره ی بعدی که میشه گفت مربوط به مواقعی ِ که تــــــــقلب های ناب کردی و کلی بهت چسبیده و جا داره تعریف کنی ...البته زمان جوون بودیم از یک ترم به بعد اصن نشد تقلب کنیم .. تو این زمنیه هم دچار خنگی شدیم رفت
[/JUSTIFY][JUSTIFY]1- ترم 2 ...سر امتحان آمار ...میان ترم ...ما هنوز نرم افزاری بودیم و این ها ...بعد میان ترم را با بچه های برق را از ما گرفتن ووو ما سعی کردیم با بلوتوث با یکی از بچه ها تعامل داشته باشیم و نتیجه بخش نبود زیادش و در انتها برگشتیم و از آاقای یحیی پور در اوجی که نمیشناختیم و این ها پرسیدیم آقا سوال ِ فلان ووو ننوشته بودن ایشون به آقای مرادی گفتن و آقای مردادی هم دسشتون درد نکنه برگشون را کلا دادن به ما ...و ما هم نوشتیم و بلند شدیم اول برگه ایشون را بهشون دادیم که ردیف پشت بودن بعد هم برگه خودمون را به خانم وجدانی...بعد در این اثنا یکی از دوستان ِ نرم افزار !!! رفتن و ما را لو دادن ..د راین حــــــد ...ساعت بعد با خانم وجدانی کلاس داشتیم و رفتیم سر کلاس ایشون عصبانی و ناراحت بودن...گفتن که بعضی از آقایون گفتن شما ها تقلب کردین....ما هم که یهو میریم تو مود بازیگری و خودمونو زدیم به مظلومیت که وای بلا به دور این چه حرفیه مــــا که جلوی روتون نشتسم استاد و این ها ...بعد چون کلا کم بود کلاسمون تا آقایون رفتن ...خانم وجدانی گفتن من میدونم شما ها اصلا اهل تقلب نیستین ...این ها خودشون را تقلب کردن الکی میگن شما ها ...آخ آخ انقدر خوش گذشت در این یک جمله به من حد نداشت ...و خلاصه نمرات اومد و جالب با اون همه تقلب به گمانم از 40 نمره 10 شده بودم :دی کمترین نمره کلاس...[/JUSTIFY]


آخرین ويرايش توسط 1 on metanat, ويرايش شده در 0.
نفس عمیق ...
Re: دفترچه خاطرات
راست میگی راست میگی خب من الان پاستیل دلم میخواد!
تقلب !اومممممممممممممممم بذار فکر کنم ! چیزی یادم نمیاد ! یعنی از دوران راهنمایی که دوبار به خاطر رسوندن تقلب ! که یکیشو خودمم نفهمیدم چی چی شد!( داشتم مینوشتم حالا فکر کن چه درسی پرورشی!!!!یهو دیدم برگم از زیره دستم کشیده شد ! بعد یهو ی برگه دیگه اومد زیره دستم ، تا اومدم ببینم کی بود معلم اومد برگه جفتمونو پاره کرد ! بدجوری حالم گرفته شد ! حالا اون بنده خدا هم که انگار نه انگار اتفاق خاصی افتاده و اینا ...!!! کلا از تقلب دل خوشی ندارم !
خلاصه اینکه کلا یادم نمیاد تقلب کرده باشم !!
ولی ولی
آقا یکیو میشناسم از بچه های دانشگاه اصن ی وضی ! من همیشه اینجوریم

در مقابلش ! خدای تقلبه ! به جونه خودم راست میگما ! یعنی داستانای تقلباشو بشنوی ! میمونی ! 
خلاصه اینکه ما از این بخش خاطره نداریم ! لطفا ی موضوع دیگه هم معرفی کن که ما توش خاطره داشته باشیم ! بیکار نمونیم ی گوشه !مسی

تقلب !اومممممممممممممممم بذار فکر کنم ! چیزی یادم نمیاد ! یعنی از دوران راهنمایی که دوبار به خاطر رسوندن تقلب ! که یکیشو خودمم نفهمیدم چی چی شد!( داشتم مینوشتم حالا فکر کن چه درسی پرورشی!!!!یهو دیدم برگم از زیره دستم کشیده شد ! بعد یهو ی برگه دیگه اومد زیره دستم ، تا اومدم ببینم کی بود معلم اومد برگه جفتمونو پاره کرد ! بدجوری حالم گرفته شد ! حالا اون بنده خدا هم که انگار نه انگار اتفاق خاصی افتاده و اینا ...!!! کلا از تقلب دل خوشی ندارم !
خلاصه اینکه کلا یادم نمیاد تقلب کرده باشم !!
ولی ولی
آقا یکیو میشناسم از بچه های دانشگاه اصن ی وضی ! من همیشه اینجوریم




خلاصه اینکه ما از این بخش خاطره نداریم ! لطفا ی موضوع دیگه هم معرفی کن که ما توش خاطره داشته باشیم ! بیکار نمونیم ی گوشه !مسی

خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Re: دفترچه خاطرات
ما از این بخش فقط 1 خاطره یادمونه!
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن
* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن

* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار

[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
Re: دفترچه خاطرات
hiva نوشته شده:ما از این بخش فقط 1 خاطره یادمونه!
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن
* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار
محدثه !!!!!!!!

خاطرات کودکی ام را ورق میزنم ..
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
عکس های دوران کودکی ام طعم خوبی دارند ...
Re: دفترچه خاطرات
جانم؟؟؟؟!!!؟!Afra نوشته شده:محدثه !!!!!!!!hiva نوشته شده:ما از این بخش فقط 1 خاطره یادمونه!
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن
* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار
سوالتو واضح بپرس عزیزم!

[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
خب اینجا دو تا نکته مطرحه :hiva نوشته شده:ما از این بخش فقط 1 خاطره یادمونه!
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن
* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار
اول اینکه چه استاد خوب و دقیقی بوده که اینقدر زود میان ترم ها رو تصحیح کرده
دوم اینکه شما اون آقا رو میشناختین و متوجه شدین که ماکس شده
...Act like a Champion, Be a Champion
Re: دفترچه خاطرات
mohammadreza نوشته شده:خب اینجا دو تا نکته مطرحه :hiva نوشته شده:ما از این بخش فقط 1 خاطره یادمونه!
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن
* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار
اول اینکه چه استاد خوب و دقیقی بوده که اینقدر زود میان ترم ها رو تصحیح کرده
دوم اینکه شما اون آقا رو میشناختین و متوجه شدین که ماکس شده
اون استاده که خدا بگم ..... لا اله الا الله!
آقا باز که شما به این شناختن و نشناختن ما گیر دادین!

[CENTER]تمــام ِ غصـه هـاے دنیـآ را مے تـوان با یک جمله تحـمل کرد[/CENTER][CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
[/CENTER][CENTER]خدایــا ! مے دانــم کـه مے بینـے ...[/CENTER]
[CENTER]Dont Forget[/CENTER]
- mohammadreza
- مدیر سابق سایت
- پست: 1052
- تاریخ عضویت: سهشنبه 4 خرداد 1389, 7:30 pm
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
Re: دفترچه خاطرات
آخه دو تا نکته هم خیلی خیلی عجیب و جالب بودhiva نوشته شده:mohammadreza نوشته شده:خب اینجا دو تا نکته مطرحه :hiva نوشته شده:ما از این بخش فقط 1 خاطره یادمونه!
اونم برا ترم 1 بود که سر یکی از میان ترم ها یکی از آقایون داشتن به ما لطف میکردن پرسیدن چه سوالی رو موندم ؟!
منم با یه چهره حق به جانب (ایـــــــــــــشششش!) پا شدم برگمو تحویل استاد گرام دادم!
هفته بعد نمره ها اومد و ایشون ماکس کلاس شده بودن
* با عرض پوزش فراوان از اون بزرگوار
اول اینکه چه استاد خوب و دقیقی بوده که اینقدر زود میان ترم ها رو تصحیح کرده
دوم اینکه شما اون آقا رو میشناختین و متوجه شدین که ماکس شده
اون استاده که خدا بگم ..... لا اله الا الله!
آقا باز که شما به این شناختن و نشناختن ما گیر دادین!
...Act like a Champion, Be a Champion
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 2 مهمان